درباره شهدای گمنام

در مورد شهدا

درباره شهدای گمنام

قدر دانی ویادواره ای از شهیدان که به خاطر ما شهید شدندتا ما بتوانیم راحت زندگی کنیم اگه اونا شهید نبودند ما در ایجا نبودیم خیلی ازشون سپاس گزایمواقعا خیلی گریه کننده است.

بایگانی

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری به یادگار گذاشته و همیشه در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته است .

به گزارش گروه دفاع مقدس خبرگزاری « مهر» : دکتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران ، خیابان پانزده خرداد متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ سپس در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد. چمران یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به آمریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در کالیفرنیا ومعتبرترین دانشگاه آمریکا - برکلی - با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ مدرک دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

 فعالیتهای اجتماعی:
دکتر مصطفی چمران  از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و در درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت داشت . بعد از کودتای ننگین 28 مرداد و سقوط دولت دکتر مصدق در لوای یک گروه سیاسی  سخت ترین مبارزه ها و مسئولیتهای او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناک ترین مأموریتها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.

چمران در آمریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در آمریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیتها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. او پس از قیام خونین 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و  به همراهی بعضی از دوستان مؤمن و همفکر ، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال در زمان عبد الناصر سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شده و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی را بر عهده می گیرد .

وی به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام ، گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده نمود که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبد الناصر اعتراض کرد . ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریا ن ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد . چمران نیز با تأسف تأکید می کند که ما هنوز نمی دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. از آن پس به چمران و یارانش اجازه داده می شود تا در مصر نظرات خود را بیان کنند.

حضور در لبنان:
بعد از وفات عبد الناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می کند ، از این رو دکتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را ایجاد کند.

او به کمک امام موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی می نماید . این سازمان درمیان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده  کرده  ، در معرکه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفانهای سهمناک سرنوشت، به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبار ترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغالگر و همدستان خونخوار آنها، راستگرایان فالانژ، به اهتزاز در می آورد.

چمران از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوههای جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده از خود قهرمانیهای بسیاری  به یادگار گذاشته وهمیشه  در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته  است . شرح این مبارزات افتخار آمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوههای مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

چمران و انقلاب اسلامی ایران:
دکتر چمران با پیروزی انقلاب اسلامی بعد از 21 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد. خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروههای پاسداران انقلاب در سعد آباد می کند. سپس در شغل معاونت نخست وزیری ، روز و شب خود را به خطر می اندازد تا سریع تر مسأله کردستان را فیصله دهد .او در قضیه فراموش ناشدنی « پاوه » قدرت ایمان و اراده آهنین  و شجاعت و فدا کاری خود را  بر همگان ثابت می کند . 

پس از این جرایانات ، فرمان انقلابی امام خمینی (ره) صادر شد . فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.

رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت در آمدند وبا تکیه بر همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران به  شکوهمند ترین قهرمانیها دست یافتند و  در عرض 15 روز همه شهر ها و راهها و مواضع استراتژیک کردستان را به تصرف درآوردند. بدین ترتیب کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی شتافتند.

دکترمصطفی چمران بعد از این پیروزی بی نظیر و بازگشت به تهران از طرف بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، امام خمینی (ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. وی در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش ، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی  دست زد که پاکسازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است .

شهید  چمران در اولین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش را تغییر دهد. وی در یکی از نیایشهای خود بعد ازانتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می گوید: « خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمیتوانم از عهده آن به در آیم. تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برایم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.» 

چمران  سپس به نمایندگی حضرت امام (ره) در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا به طور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه نماید.

پس از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، دوران حماسه ساز و پرتلاش دیگری آغاز می شود . دکتر چمران در آن دوران  نمونه کامل ایثار، شجاعت و در عین فروتنی و کار مداوم و بدون سر و صدا و فقط برای رضای خدا بود . او بعد از حمله ناجوانمردانه ارتش صدام به مرزهای ایران و یورش سریع آنها به شهر ها و روستا ها و مردم بی دفاع ، نتوانست آرام بگیرد و به خدمت امام امت رسید و با اجازه ایشان و به همراه مقام معظم رهبری ، آیت الله  خامنه ای که در آن زمان  نماینده دیگر امام در شورای عالی دفاع و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی بود ، به اهواز رفت. از آنجایی که او همیشه خود را در گرداب خطر می افکند و هراسی از مرگ نداشت، از همان بدو ورود دست بکار شد و در شب اول حمله چریکی ای را علیه تانکهای دشمن که تا چند کیلومتری شهر اهواز پیشروی کرده بودند، آغاز کرد.

مصطفی چمران گروهی از رزمندگان داوطلب را  به گردخود جمع کرد وبا تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کمکم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود، که به کمک آن جاده های نظامی به سرعت و در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یکصد متر در مدتی کوتاه ، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، بطوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتری عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند.  این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سردشمنان به دور کرد .

یکی دیگر از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود. چیزی که ابر قدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر به وجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر  برود ولی به علت  خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد . آنان به کمک دیگر برادران خود توانستند در جنگی نا برابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدتها مقاومت کنند.

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، رژیم بعث عراق  سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای حزب بعث  شهر را در محاصره گرفتند . روز سوم تعدادی از آنها توانستند به داخل شهر راه یابند. گزارش مهر همچنین می افزاید : دکتر چمران از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت بر آشفته بود، با فشار و تلاش خود ومقام معظم رهبری  ، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک وحماسه آفرین و نابرابر بزنند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازمان دهی کرد و با نظامی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز سوسنگرد به دشمن یورش بردند.

شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند وخود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او نیز  در مصاف با دشمن متجاوز، از نقطه ای به نقطه دیگر و از سنگری به سنگردیگر می رفت. کماندوهای دشمن او را به زیر رگبار گلوله های خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیر اندازی می کردند و او شجاعانه و بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد.

در این درگیری همرزم  چمران به شهادت رسید و اویک تنه به نبرد خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد.  تا آنکه در حین « رقصی چنین در میانه میدان» از دوقسمت پای  چپ زخمی شد. با پای زخمی بر یک کامیون عراقی حمله برد و به غنیمت گرفت .  او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود به داخل کامیون نشست واز دایره محاصره خارج شد .

دکتر چمران با همان کامیون خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد. اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند وبعد از آن به مقر ستاد جنگهای نا منظم رفت و دوباره با پای زخمی و دردمند به کار خود پرداخت. حتی در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر92، شهید کلاهدوز، مسئولین سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد .او در همان حال و همان شب پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.

شهید چمران به رغم اسرار و پیشنهاد مسئولین و دوستانش ، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نا منظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد . تمام مدت را در همان ستاد گذراند،  در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهاد های سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد.

چمران پس از زخمی شدن، اولین بار برای دیدار با امام امت و بیان گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادهای خود را ارائه داد. حضرت امام (ره) نیز پدرانه و با ملاطفت خاصی  رهنمودهای لازم را ارائه می داد.

دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که باارائه پیشنهادها و برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد. او اصرار داشت که هرچه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است رسانده تا ارتباطات شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. به گزارش مهر بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه 1360، با یک حمله هماهنگ و برق آسا ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگ ترین پیروزی تا آن زمان بود.

شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پا به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن  هنوز در نقاطی مقاومت می کرد او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد با تعدادی از یاران خود توانستند با فدا کاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف در درآورند .

پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران  اصرار داشت نیروهای ایرانی هرچه زودتر، قبل از این که دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، بسوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و خود او طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری رزمندگان جان بر کف ستاد جنگهای نا منظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.

شهادت :
در سی ام خرداد ماه 1360 یعنی یک ماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، چمران در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروهاانتقاد کرد و پیشنهاد های نظامی خود را از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که  در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

 در سحر گاه سی و یکم خرداد 1360 ، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران بشدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود، او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند . در لحظه حرکت، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: « همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او(رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او آماده حرکت به جبهه است.»

بطرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار همدیگر را دیدند وبه حرکت ادامه دادند تا اینکه به قربانگاه رسیدند .

چمران  همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پر نور و چهره ای نورانی و دلی مالا مال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگرخدا ما را هم دوست داشته باشد، می برد.»

خداوند ثابت کرد که او را نیز دوست دارد و به سوی خود فرا خواند. چمران در آن منطقه در حین سرکشی به مناطق و خطوط مقدم  بر اثر اثابت ترکش خمپاره های دشمن به شهادت رسید.

مطالب از : سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی

 

 

 

گوشه هایی از وصیت نامه شهید چمران :

"...به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنائی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم.

عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام.

عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی و خودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است.

برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی، که مدتهاست با آن آشنام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و ما فیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علائق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و ما فیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم..."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۵۲
MEYSAM ESMAEILI

)« خواهران ما در حالى که چادر خود را محکم برگرفته ‏اند و خود را هم چون فاطمه و زینب حفظ می ‏کنند... هدف‏دار در جامعه حاضرشده ‏اند.»

 (رییس جمهور شهید محمد على رجایى)     

2)«اى خواهرم: قبل از هر چیز استعمار از سیاهى چادر تو می ‏ترسد تاسرخى خون من.»

 (شهید محمد حسن جعفرزاده)        

3) «مادرم... من با حجاب و عزت نفس و فداکارى شما رشد پیدا کردم.»

 (شهید غلامرضا عسگرى)        

4)«شما خواهرانم و مادرانم: حجاب شما جامعه را از فساد به سوى‏معنویت و صفا مى‏کشاند.»

 (شهید على رضائیان)          

5) «از خواهران گرامى خواهشمندم که حجاب خود را حفظ کنند، زیرا که‏حجاب خون‏بهاى شهیدان است.»

  (شهید على روحى نجفى)        

6) «و تو اى خواهر دینى‏ام: چادر سیاهى که تو را احاطه کرده است ازخون سرخ من کوبنده تر است.»

   (شهید عبدالله محمودى)         

7)«خواهر مسلمان: حجاب شما موجب حفظ نگاه برادران خواهد شد. برادرمسلمان: بى‏اعتنایى شما و حفظ نگاه شما موجب حجاب خواهران خواهدشد.»

 (شهید على اصغر پور فرح آبادى)         

8)«به پهلوى شکسته فاطمه زهرا(س) قسمتان می دهم که، حجاب را حجاب ‏را، حجاب را، رعایت کنید.».

(شهید حمید رستمى)          

9) «خواهرم: حجاب تو مشت محکمى بر دهان منافقین و دشمنان اسلام مى زند.»

  (شهید بهرام یادگارى)          

10)«یک دختر نجیب باید باحجاب باشد.»

    (شهید صادق مهدى پور)          

11)«از تمامى خواهرانم مى‏خواهم که حجاب این لباس رزم را حافظ باشند.»

  (شهید سید محمد تقى میرغفوریان)          

12)«خواهرم: از بى حجابى است اگر عمر گل کم است نهفته باش و همیشه گل باش.»

 (شهید حمید رضا نظام)          

13) «حفظ حجاب هم چون جهاد در راه خداست»

  (شهید محمد کریم غفرانى)           

14) «خواهرم: محجوب باش و باتقوا، که شمایید که دشمن را با چادرسیاهتان و تقوایتان مىکشید.»
 «حجاب تو سنگر تو است، تو از داخل حجاب دشمن را مى بینى و دشمن تو را نمى بیند.»

 (سردار شهید رحیم آنجفى)           

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۹
MEYSAM ESMAEILI

شهید سید مرتضی آوینی در شهریور سال 1326 در شهر ری متولد شد تحصیلات ابتدایی و متوسطه‌ی خود را در شهرهای زنجان، کرمان و تهران به پایان رساند و سپس به عنوان دانش‌جوی معماری وارد دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران شد او از کودکی با هنر انس داشت؛ شعر می‌سرود داستان و مقاله می‌نوشت و نقاشی می‌کرد تحصیلات دانشگاهی‌اش را نیز در رشته‌ای به انجام رساند که به طبع هنری او سازگار بود ولی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی معماری را کنار گذاشت و به اقتضای ضرورت‌های انقلاب به فیلم‌سازی پرداخت:

 "حقیر دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده‌ی هنرهای زیبا هستم اما کاری را که اکنون انجام می‌دهم نباید به تحصیلاتم مربوط دانست حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی در سایه‌ی تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگرچه با سینما آشنایی داشته‌ام. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است... با شروع انقلاب تمام نوشته‌های خویش را -  اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و... -  در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که "حدیث نفس" باشد ننویسم و دیگر از "خودم" سخنی به میان نیاورم... سعی کردم که "خودم" را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد، و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آن چه که انسان می‌نویسد همیشه تراوشات درونی خود اوست همه‌ی هنرها این چنین هستند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود اوست اما اگر انسان خود را در خدا فانی کند، آن‌گاه این خداست که در آثار او جلوه‌گر می‌شود حقیر این چنین ادعایی ندارم ولی سعیم بر این بوده است."

شهید آوینی فیلم‌سازی را در اوایل پیروزی انقلاب با ساختن چند مجموعه درباره‌ی غائله‌ی گنبد (مجموعه‌ی شش روز در ترکمن صحرا)، سیل خوزستان و ظلم خوانین (مجموعه‌ی مستند خان گزیده‌ها) آغاز کرد

"با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم بعدها ضرورت‌های موجود رفته‌رفته ما را به فیلم‌سازی کشاند... ما از ابتدا در گروه جهاد نیتمان این بود که نسبت به همه‌ی وقایعی که برای انقلاب اسلام و نظام پیش می‌آید عکس‌العمل نشان بدهیم مثلاً سیل خوزستان که واقع شد، همان گروهی که بعدها مجموعه‌ی حقیقت را ساختیم به خوزستان رفتیم و یک گزارش مفصل تهیه کردیم آن گزارش در واقع جزو اولین کارهایمان در گروه جهاد بود بعد، غائله ی خسرو و ناصر قشقایی پیش آمد و مابه فیروزآباد، آباده و مناطق درگیری رفتیم... وقتی فیروز‌آباد در محاصره بود، ما با مشکلات زیادی از خط محاصره گذشتیم و خودمان را به فیروزآباد رساندیم. در واقع اولین صحنه‌های جنگ را ما در آن‌جا، در جنگ با خوانین گرفتیم.

گروه جهاد اولین گروهی بود که بلافاصله بعد از شروع جنگ به جبهه رفت دو تن از اعضای گروه در همان روزهای او جنگ در قصر شیرین اسیر شدند و نفر سوم، در حالی که تیر به شانه‌اش خورده بود، از حلقه‌ی محاصره گریخت. گروه بار دیگر تشکل یافت و در روزهای محاصره‌ی خرمشهر برای تهیه‌ی فیلم وارد این شهر شد:

"وقتی به خرمشهر رسیدیم هنوز خونین‌شهر نشده بود شهر هنوز سرپا بود، اگرچه احساس نمی‌شد که این حالت زیاد پر دوام باشد، و زیاد هم دوام نیاورد ما به تهران بازگشتیم و شبانه‌روز پای میز موویلا کار کردیم تا اولین فیلم مستند جنگی درباره‌ی خرمشهر از تلویزیون پخش شد؛ فتح خون."

مجموعه‌ی یازده قسمتی "حقیقت" کار بعدی گروه محسوب می‌شد که یکی از هدف‌های آن ترسیم علل سقوط خرمشهر بود.

"یک هفته‌ای نگذشته بود که خرمشهر سقوط کرد و ما در جست‌و‌جوی "حقیقت" ماجرا به آبادان رفتیم که سخت در محاصره بود تولید مجموعه‌ی حقیقت این گونه آغاز شد."

کار گروه جهاد در جبهه‌ها ادامه یافت و با شروع عملیات والفجر هشت، شکل کاملاً منسجم و به هم پیوسته‌ای پیدا کرد آغاز تهیه‌ی مجموعه‌ی زیبا و ماندگار روایت فتح که بعد از این عملیات تا پایان جنگ به طور منظم از تلویزیون پخش شد به همان ایام باز می‌گردد. شهید آوینی درباره‌ی انگیزه‌ی گروه جهاد در ساختن این مجموعه که نزدیک به هفتاد برنامه است چنین می‌گوید:

"انگیزش درونی هنرمندانی که در واحد تلویزیونی جهاد سازندگی جمع آمده بودند آن‌ها را به جبهه‌های دفاع مقدس می‌کشاند وظایف و تعهدات اداری.

اولین شهیدی که دادیم علی طالبی بود که در عملیات طریق القدس به شهادت رسید و آخرین‌شان مهدی فلاحت‌پور است که همین امسال "1371" در لبنان شهید شد... و خوب، دیگر چیزی برای گفتن نمانده است، جز آن که ما خسته نشده‌ایم و اگر باز جنگی پیش بیاید که پای انقلاب اسلامی در میان باشد، ما حاضریم. می‌دانید! زنده‌ترین روزهای زندگی یک "مرد" آن روزهایی است که در مبارزه می‌گذراند و زندگی در تقابل با مرگ است که خودش را نشان می‌دهد.”

اواخر سال 1370 "موسسه‌ی فرهنگی روایت فتح" به فرمان مقام معظم رهبری تاسیس شد تا به کار فیلم‌سازی مستند و سینمایی درباره‌ی دفاع مقدس بپردازد و تهیه‌ی مجموعه‌ی روایت فتح را که بعد از پذیرش قطع‌نامه رها شده بود ادامه دهد. شهید آوینی و گروه فیلم‌برداران روایت فتح سفر به مناطق جنگی را از سر گرفتند و طی مدتی کم‌تر از یک سال کار تهیه‌ی شش برنامه از مجموعه‌ی ده قسمتی "شهری در آسمان" را به پایان رساندند ومقدمات تهیه‌ی مجموعه‌های دیگری را درباره‌ی آبادان، سوسنگرد، هویزه و فکه تدارک دیدند. شهری در آسمان که به واقعه‌ی محاصره، سقوط و باز پس‌گیری خرمشهر می‌پرداخت در ماه‌های آخر حیات زمینی شهید آوینی از تلویزیون پخش شد، اما برنامه‌ی وی برای تکمیل این مجموعه و ساختن مجموعه های دیگر با شهادتش در روز جمعه بیسم فروردین 1372 در قتلگاه فکه ناتمام ماند.

شهید آوینی فعالیت‌های مطبوعاتی خود را در اواخر سال 1362، هم زمان با مشارکت در جبهه‌ها و تهیه‌ی فیلم‌های مستند درباره‌ی جنگ، با نگارش مقالاتی در ماهنامه‌ی "اعتصام" ارگان انجمن اسلامی آغاز کرد این مقالات طیف وسیعی از موضوعات سیاسی، حکمی، اعتقادی و عبادی را در بر می‌گرفت او طی یک مجموعه مقاله درباره‌ی "مبانی حاکمیت سیاسی در اسلام" آرا و اندیشه‌های رایج در مود دموکراسی، رای اکثریت، آزادی عقیده و برابری و مساوات را در نسبت با تفکر سیاسی ماخوذ از وحی و نهج‌البلاغه و آرای سیاسی حضرت امام(ره) مورد تجزیه و تحلیل و نقد قرار داد. مقالاتی نیز در تبیین حکومت اسلامی و ولایت فقیه در ربط و نسبت با حکومت الهی حضرت رسول(ص) در مدینه و خلافت امیرمؤمنان(ع) نوشت و اتصال انقلاب اسلامی را با نهضت انبیا علیهم‌السلم و جایگاه آن با جنگ‌های صدر اسلام و قیام عاشوا و وجوه تمایز آن از جنگ‌هایی که به خصوص در قرون اخیر واقع شده‌اند و نیز برکات ظاهری و غیبی جنگ و ویژگی رزم‌آوران و بسیجیان، در زمره‌ی مطالبی بود که در "اعتصام" منتشر شد. در مضامین اعتقادی و عبادی نیز تحقیق و تفکر می‌کرد و حاصل کار خویش را به صورت مقالاتی چون "اشک، چشمه‌ی تکامل". "تحقیقی در معنی صلوات" و "حج، تمثیل سلوک جمعی بشر" به چاپ می‌سپرد. در کنار نگارش این قبیل مقالات، مجموعه مقالاتی نیز با عنوان کلی "تحقیقی مکتبی در باب توسعه و مبانی تمدن غرب" برای ماهنامه‌ی "جهاد"، ارگان جهاد سازندگی، نوشت "بهشت زمینی"، "میمون برهنه!"، "تمدن اسراف و تبذیر"، "دیکتاتوری اقتصاد"، "از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی"، "نظام آموزش و آرمان توسعه یافتگی"، "ترقی یا تکامل؟" و... از جمله مقالات آن مجموعه است. این مقالات بعد از شهادت او با عنوان "توسه و مبانی تمدن غرب" به چاپ رسید این دوره از کار نویسندگی شهید تا سال 1365 ادامه یافت. مقارن با همین سال‌ها شهید آوینی علاوه برکارگردانی و مونتاژ مجموعه‌ی "روایت فتح" نگارش متن آن را بر عهده داشت که بعدها قالب کتابی گرفت با عنوان "گنجینه‌ی آسمانی". او در ماه محرم سال 1366 نگارش کتاب "فتح خون" (روایت محرم" را آغاز کرد و نه فصل از فصول ده‌گانه‌ی آن را نوشت. اما در حالی که کار تحقیق در مورد وقایع روز عاشورا و شهادت بنی‌هاشم را انجام داده و نگارش فصل آخر را آغاز کرده بود به دلایلی کار را ناتمام گذاشت.

او در سال 1367 یک ترم در مجتمع دانشگاهی هنر تدریس کرد، ولی چون مفاد مورد نظرش برای تدریس با طرح دانشگاه هم‌خوانی نداشت، از ادامه‌ی تدریس صرف‌نظر کرد. مجموعه‌ی مباحثی که برای تدریس فراهم شده بود، با بسط و شرح و تفسیر بیش‌تر در مقاله‌ای بلند  به نام "تاملاتی در ماهیت سینما" که در فصلنامه‌ی "فارابی" به چاپ رسید و بعد در مقالاتی با عناوین "جذابی در سینما"، "آینه‌ی جادو"، "قاب تصویر و زبان سینما"و... که از فروردین سال 1368 در ماهنامه‌ی هنری "سوره" منتشر شد، تفصیل پیدا کرد. مجموعه‌ی این مقالات در کتاب "آینه‌ی جادو" که جلد اول از مجموعه‌ی مقالات و نقدهای سینمایی اوست. جمع‌آوری و به چاپ سپرده شد.

سال‌های 1368 تا 1372 دوران اوج فعالیت مطبوعاتی شهید آوینی است. آثار او در طی این دوره نیز موضوعات بسیار متنوعی را شامل می‌شود. هرچند آشنایی با سینما در طول مدتی بیش از ده سال مستندسازی و تجارب او در زمینه‌ی کارگردانی مستند و به خصوص مونتاژ باعث شد که قبل از هرچیز به سینما بپردازد. ولی این مسئله موجب بی‌اعتنایی او نسبت به سایر هنرها نشد. او در کنار تالیف مقالات تئوریک درباره  ماهیت سینما و نقد سینمای ایران و جهان، مقالات متعددی در مورد حقیقت هنر، هنر و عرفان، هنر جدید اعم از رمان، نقاشی، گرافیک و تئاتر، هنر دینی و سنتی، هنر انقلاب و... تالیف کرد که در ماهنامه‌ی "سوره" به چاپ رسید. طی همین دوران در خصوص مبانی سیاسی. اعتقادی نظام اسلامی و ولایت فقیه، فرهنگ انقلاب در مواجهه با فرهنگ واحد جهانی و تهاجم فرهنگی غرب، غرب‌زدگی و روشن‌فکری، تجدد و تحجر و موضوعات دیگر تفکر و تحقیق کرد و مقالاتی منتشر نمود.

مجموعه‌ی آثار شهید آوینی در این دوره هم از حیث کمیت، هم از جهت تنوع موضوعات و هم از نظر عمق معنا و اصالت تفکر و شیوایی بیان اعجاب‌آور است. در حالی که سرچشمه‌ی اصلی تفکر او به قرآن، نهج‌البلاغه، کلمات معصومین علیهم‌السلام و آثار و گفتار حضرت امام(ره) باز می‌گشت. با تفکر فلسفی غرب و آرا، و نظریات متفکران غربی نیز آشنایی داشت و با یقینی برآمده از نور حکمت، آن‌ها را نقد و بررسی می‌کرد. او شناخت مبانی فلسفی و سیر تاریخی فرهنگ و تمدن جدید را از لوازم مقابله با تهاجم فرهنگی می‌دانست چرا که این شناخت زمینه‌ی خروج از عالم غربی و غرب زده‌ی کنونی را فراهم می‌کند و به بسط و گسترش فرهنگ و تفکر الهی مدد می‌رساند. او بر این باور بود که با وقوع انقلاب اسلامی و ظهور انسان کاملی چون امام خمینی(ره) بشر وارد عهد تاریخی جدیدی شده است که آن را "عصر توبه‌ی بشریت" می‌نامید. عصری که به انقلاب جهانی امام عصر(عج) و ظهور "دولت پایدار حق" منتهی خواهدشد.

سه گفتار ازشهید مرتضی اوینی

بهار آغاز است و چه زیباست که این صفحه را در سال جدید با نام و یاد بزرگ مردی آغاز کنیم که نگاهش به بهار نیز زیبایی دیگری می دهد. آنگونه که می گوید: «خاک محتاج زمستان است تا پذیرای بهار شود و جان محتاج صوم است تا روح به ابتذال ربیع واصل شود تا خورشید عشق از افق جان طلوع کند و نسیم لطف بوزد و درخت دل به شکوفه بنشیند و این بهار درون است.»
وقتی قرار است مطلبی در مورد شهید سیدمرتضی آوینی بنویسی، کارت هم سخت است و هم آسان.
آسان از آن رو که تا دلت بخواهد پیش از تو گفته اند و نوشته اند و به قول معروف دستت پر است اما سخت هم هست، چرا که می خواهی در مورد سید شهدای اهل قلم، قلم بزنی.
سال ها پس از عروج آوینی، اینک برگزاری چند کنگره و همایش و گفتن خاطره و خواندن شعر و مرثیه، مصداق بارز «نشستند و گفتند و برخاستند» است و باید از این مرحله گذشت و به وادی شناخت آراء و نظریات وی گام گذاشت. اگر چه اینجا فرصت بسط این سخن نیست اما می توان گفت آوینی دریچه ای جدید به سوی روشنفکری باز کرد و با عمل خود تعریفی جدید از روشنفکر به نمایش گذاشت و با خون خود پای تمام فیلم ها، حرف ها، نوشته ها و نانوشته هایش را امضاء کرد.
آنچه در ادامه می خوانید برگرفته از وبلاگ «کانال ماهی» است. نویسنده که خود را «عابر» معرفی کرده است پس از ذکر مقدمه ای نسبتا طولانی با ارائه سه عبارت از شهید آوینی در باب تحول، معنویت و شعر، به بیان نظرات خود در مورد آنها می پردازد.
یکی از هزاران مشکلی که گریبان بشر امروز را گرفته، سطحی زدگی و نداشتن عمق است. این عدم عمق تقریبا به تمام زوایای زندگی رسوخ کرده است. از فکر و اندیشه تا مسائل کوچک و به ظاهر کم اهمیت. این بی عمقی و سطحی زدگی تا جایی است که حتی اصحاب فکر و قشر روشنفکر جامعه را به وادی روزمرگی کشانده است. البته قصد آن ندارم این موضوع را به همه نسبت دهم اما تجربه نشان می دهد آنان که غیر از اینند، آنقدر در اقلیتند که می توان سطحی زدگی را بیماری همگانی نامید.
انسان امروز همان قدر که در اعتقاداتش سطحی است، بی اعتقادی هایش هم عمقی ندارد. به راستی ما چقدر به اعتقاداتمان اعتماد داریم و درباره آنها اندیشیده ایم و چقدر برای رد کردن آنچه نپذیرفته ایم استدلال داریم؟
علامه استاد حسن زاده آملی در شرح زندگی خود می گوید چنان در اعتقادات خود شک کردم که دوبار از دین خارج شدم و بازگشتم. آری که تا شک و سوال و دردی نباشد، یقین و جواب و درمانی نخواهد بود.
جالب آنکه این سطحی زدگی آدمی خود بسیار عمیق و گسترده است و عوامل گوناگونی در گسترش و عمق بخشی به آن دخالت دارند که حداقل در این مجال قصد پرداختن به آنها را ندارم.
متأسفانه در این مدت مشاهده کردم اغلب وبلاگ های مذهبی و مرتبط با مباحثی چون شهدا و جنگ و... نیز تنها به لایه ای رویین اکتفا کرده و زحمت غور و کشف به خود نمی دهند.
دنیای اینترنت، دنیای سرعت مجازی است و این از بزرگترین دام هایی است که بشر را در آن انداخته اند. برای اندیشیدن باید وقت صرف کرد. دقیقه ها، ساعت ها، شب ها، روزها، هفته ها، ماه ها، سال ها و چه بسا یک عمر. اما گویا در این دنیای مجازی جایی برای نشستن و اندیشیدن نیست. از این سایت به آن وبلاگ. از آن پیوند به این مطلب، این را دانلود می کنی، آن را ذخیره می کنی... پیوسته و با سرعتی سرسام آور باید پیش راند. غافل از آنکه، این به ظاهر پیش رفتن، فرو رفتنی بیش نیست.
یکی از معدود کسانی که برخلاف این جریان غفلت زا، شنا کرد و به سرچشمه حقیقت رسید سید شهدای اهل قلم، سیدمرتضی آوینی بود.
اندیشیدن در مورد سیدمرتضی و جهان بینی او فرصتی است برای رهایی از این هجوم سطحی زدگی و بی عمقی روزمره که به عادتی مالوف تبدیل شده است.
گویا بشر امروز را به بی دردی و بی رنجی عادت داده اند و برای همه چیز اسانس و طعمی مصنوعی ساخته اند. آب پرتقال را به وجود آوردند تا زحمت کندن پوستش از دوش آدمی برداشته شود غافل از آنکه قسمتی از لذت خوردن پرتقال در نگاه و لمس و پوست گرفتن آن است و وقتی خوردن پرتقال زحمت دارد چگونه اندیشیدن بی رنج و زحمت باشد؟
تفکر، درد به همراه خود می آورد و برای این نیز فکر کرده اند. تفکر مجازی. اندیشیدن به مباحثی که نه تنها هیچ دردی نمی آفریند بلکه انسان از آن لذت هم می برد. البته باید همین جا به نکته ای اشاره شود و آن اینکه در این دنیای مجازی که برای خود ساخته ایم و برایمان ساخته اند، مفهوم درد و لذت نیز مانند بسیاری از دیگر مفاهیم احتیاج به بازنگری و تاملی جدی دارد. به راستی درد واقعی چیست؟ و لذت واقعی؟
حضرت زینب(س) در غروب عاشورا پس از آن همه بلا و مصیبت می فرماید: چیزی جز زیبایی ندیدم!
مگر نه آنکه آدمی از زیبایی لذت می برد. حال چگونه بلا منشا لذت می شود و کربلا سرچشمه آن؟ و چرا؛ «هر که در این درگه مقرب تر است
جام بلا بیشترش می دهند»
آری در این فرصت قصد پاسخ به سؤال و فرونشاندن دغدغه ها نیست. مرور و بررسی تفکر شهید آوینی مجالی است برای طرح سؤال و کانال ماهی ادعای پاسخ ندارد. اینجا محل تشنگی است که تشنگی آب است و آب تشنگی.
«آب کم جو تشنگی آور به دست
تا بجوشد آبت از بالا و پست»
 

شرط نوآوری
شهید آوینی؛ «اگر انسان هایی که مأمور به ایجاد تحول در تاریخ هستند، خود از معیارهای عصر خویش تبعیت کنند، دیگر تحولی در تاریخ اتفاق نخواهد افتاد.»
انسان ها در مواجهه با محیط اطراف خود دو راه در پیش دارند. یا رنگ و بوی محیط را به خود گرفته و به قول معروف در آن حل شده، سازگاری می یابند و برای رسوا نشدن همرنگ جماعت می شوند و یا محیط را تحت تأثیر آرمان ها و افکار خود قرار می دهند.
ناگفته پیداست که اغلب راه اول را گزیده و می پیمایند چرا که راهی است امتحان پس داده و آنقدر در آن رفته اند که هموار گشته است اما راه های جدید به تناسب آرمان افراد صعب العبورند و قدم نهادن در آن صفات و لوازمی را می طلبد.
بی شک آنان که در پی یک زندگی بی دغدغه، روزمره و مرفه هستند نمی توانند دست به تحول بزنند چرا که قبل از تغییر محیط باید خود را تغییر داد و به جهاد با بسیاری از امیال و خواسته های نفسانی پرداخت.
عبور از عادات و خطوط هنجاری جامعه که در مواردی ریشه در هیچ لزوم و منطقی نیز ندارند خالی از مخاطره نیست چرا که فرد تحول آفرین برخلاف مسیر توده حرکت می کند و همین به اندازه کافی حساسیت زاست و اتفاقا هنر نیز در همین است چرا که «ماهی های مرده هم می توانند در مسیر رود حرکت کنند.»
«به خلاف آمد عادت بطلب کام که من.
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم».
البته ذکر یک نکته در این بحث ضروری به نظر می رسد و آنهم اینکه هرگونه «خلاف آمد عادت» را نمی توان لزوما مایه سعادت دانست و عدم توجه به اسباب و صفات ملزوم، معیارشکنی را به میانبری برای گمراهی و شوربختی مبدل می کند.
معیارشکنان باید صفات متعددی داشته باشند که به نظر می رسد اولین آنها عدم تعلق و وابستگی است که این خود می تواند بسیاری از دیگر صفات را همچون شجاعت، ژرف نگری، مناعت طبع، وارستگی و... را به دنبال آورد. ناگفته پیداست که کمتر کسی زحمت و جرأت پیمودن این راه را به خود می دهد و از همین رو یافتنشان دشوار است.
در کتاب «مجانی الادب» آمده است: مردی شنید که یک نفر صدا می زند: کجایند کسانی که از دنیا می گذرند و در جستجوی آخرت هستند؟ به او گفت: جای آنها را عوض کن، دست روی هر کسی می خواهی بگذار!
دیگر اینکه باید توجه داشت که توکل شرطی اساسی در این وادی است چرا که انسان ساختارشکن به جزیره ای ناشناخته پای می گذارد که هر قدمش می تواند روی چاهی گذاشته شود اما چه کسی به سوی حقیقت رفت و از نور آن بی بهره ماند؟
«تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش»
و آخرین نکته از هزار و یک نکته ظریف این ماجرا: «بی پیر مرو تو در خرابات»
 
معنویت علیه معنویت
شهید آوینی؛ «کره زمین خسته است. بشر بعد از قرن ها زمین گرایی و خودپرستی احساس می کند که نیازمند عالم معناست. او این عالم را دوباره باز خواهد یافت و به آن باز خواهد گشت.»
این سخن شهید آوینی پیش و بیش از آنکه متناظر با احوال جامعه ایرانی باشد، نظریه ای جهانی است که ما به علت اطلاعات ناکافی و بعضا ناصحیح از اوضاع دیگر جوامع بخصوص کشورهای غربی و به اصطلاح مدرن، شاید نتوانیم آنچنان که باید عمق آن را درک کنیم اما «آب دریا را اگر نتوان کشید. هم به قدر تشنگی باید چشید» و از همین رو چند سطری می نگارم هر چند می دانم حق مطلب بیش از اینهاست.
قبل از هر چیز لازم می بینم به نکته ای کوتاه اشاره کنم. شاید بپرسید چرا غرب را «به اصطلاح مدرن» خواندم. اگر «مدرن» را به معنای پیشرفته از لحاظ تکنولوژی فرض کنیم من نیز به مدرن بودن آنان معترفم، اما یکی از کلاه های بزرگی که سر بشر امروز گذاشته اند این است که مدرنیته را مترادف با خوشبختی معرفی کرده و به خورد ما داده اند.
نسبت «انسان معاصر»، «مدرنیته» و «خوشبختی» خود بحث مفصلی است که اگر عمری باقی بود به آن خواهم پرداخت.
هر روز صبح قبل از ساعت6 در آن سه راهی کذایی و شلوغ که منتظر سرویس می ایستم آدم هایی را می بینم که به سرعت می روند و بیشتر انگار در حال دویدند. بعضی ها هم که دیرشان نشده می ایستند و نگاهی به روزنامه ها می اندازند. خیلی هایشان دیگر چهره هایی آشنا شده اند. هر روز با دیدن این رفتن ها که هیچوقت تمامی ندارد از خود می پرسم «چرا؟» «روزها فکر من این است و همه شب سخنم .که چرا غافل از احوال دل خویشتنم.زکجا آمده ام آمدنم بهر چه بود.به کجا می روم آخر ننمایی وطنم»
آیا این آدم ها هم از خود می پرسند و اصلا می دانند به کجا می روند؟ اما انگار دنیای امروز «چراگاهی» است که جایی برای «چرا» ندارد. باید دوید و دوید و اگر لحظه ای بایستی و از خود بپرسی چرا، از دیگران بازخواهی ماند.
جالب آنکه هرچه بیشتر می دوی مقصد دورتر می شود و اضطراب نرسیدن بیشتر. یک روز صبح از خواب بیدار می شوی و به اداره می روی. 03 سال بعد هم صبح ها از خواب بیدار می شوی و باز هم به اداره می روی و تنها تفاوتش این است که شاید یکی- دو طبقه اتاقت بالا و پائین شده باشد و «ناگهان بانگ برآید خواجه مرد.» و اگر خیلی کله گنده باشی آگهی ترحیمت در یکی از صفحات روزنامه کنار بقیه چاپ می شود. آنهم فردا مثل خودت می میرد.
نمی خواهم نوستالژیک بازی در بیاورم و شروع کنم به آه و ناله که بله ما همه قربانی این سرنوشت محتوم غفلت عصر جدیدیم و خوش به حال روستایی ها که در هر روز صبح با صدای خروس از خواب بیدار می شوند و شیر بز می خورند.
از قضا فکر می کنم آدم اگر کمی زرنگ باشد این شهرنشینی با همه زرق و برقش می تواند دست خیلی چیزها را رو کند و پوچی ها را آشکار سازد و بدون شک ارزش این خودآگاهی بسیار بیشتر خواهد بود.
آری بشر امروز به عالم معنا احساس نیاز می کند اما کمپانی هایی که بقایشان به تحمیق و تحمیر انسان وابسته است بیکار ننشسته و مصنوعات خود را به خلایق قالب می کنند. چینی ها برای غرب وسایل و اسباب شهوترانی می سازند و برای ما تسبیح و ساعت اذان گو!
هرچه عطش معنویت بیشتر شود جنس تسبیح ها و صدای ساعت ها نیز دلفریب تر خواهد شد و اینگونه است که آینده شاهد نبرد «معنویت علیه معنویت» خواهد بود. معنویت الهی در برابر معنویت شیطانی.
 
شراب روحانی
شهید آوینی؛ «اهل حقیقت مقیمان کوی میخانه اند و شعر، جرعه ای است از آن شراب روحانی که بر خاک افشانده اند.»
یکی از ویژگیهایی که گویا با نژاد ما ایرانیان پیوند خورده است علاقه به شعر است و کمتر کسی را می توان یافت که به این هنر آسمانی علاقه نداشته و سر و کارش به آن نیفتاده باشد.
شعر دنیایی است که از هزاران دریچه می توان به آن نگریست و این مجال کوتاه تر از آن است که بنده با این بضاعت اندک حتی بخواهم روزنه ای بگشایم.
تنها نکته ای کوتاه و آن اینکه اگر شعر در کلیت خویش آدمی را به آسمان نزدیکتر نکند پس تفاوت آن با سرگرمی هایی که تنها هدفشان التذاذ است، چیست؟
نقل می کنند شهید آوینی که خود دست و دلی در شعر نیز داشته، پیش از انقلاب تمام شعرها و دست نوشته هایش را در چند گونی ریخته و می سوزاند و در بیان علتش می گوید آنها حدیث نفس بودند!
یک شب آتش در نیستانی فتاد...
زندگینامه شهید سید مرتضی آوینی از زبان خودش

من بچه شاه عبدالعظیم هستم و درخانه‌ای به دنیا آمده و بزرگ شده‌ام که درهر سوراخش که سر می‌کردی به یک خانواده دیگر نیز برمی‌خوردی.

اینجانب - اکنون چهل و شش سال تمام دارم. درست سی و چهار سال پیش یعنی، درسال 1336 شمسی مطابق با 1956 میلادی در کلاس ششم ابتدائی نظام قدیم مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگلیس و فرانسه به کمک اسرائیل شتافته و به مصر حمله کردند و  بنده هم به عنوان یک پسر بچه 12-13 ساله تحت تأثیر تبلیغات آن روز کشورهای عربی یک روزی روی تخته سیاه نوشتم: خلیج عقبه از آن ملت عرب است. وقتی زنگ کلاس را زدند و همه ما بچه‌ها سر جایمان نشستیم اتفاقاً آقای مدیرمان آمد تا سری هم به کلاس ما بزند. وقتی این جمله را روی تخته سیاه دید پرسید:« این را که نوشته؟» صدا از کسی درنیامد من هم ساکت ، اما با حالتی پریشان سر جایم نشسته بودم.

ناگهان یکی از بچه‌ها بلند شد و گفت:« آقا اجازه؟ آقا، بگیم؟ این جمله را فلانی نوشته و اسم مرا به آقای مدیر گفت. آقای مدیر هم کلی سر و صدا کرد و خلاصه اینکه: «چرا وارد معقولات شدی؟» و در آخر گفت:« بیا دم در دفتر تا پرونده‌ات را بزنم زیر بغلت و بفرستمت خانه.» البته وساطت یکی از معلمین، کار را درست کرد و من فهمیدم که نباید وارد معقولات شد.

بعدها هم که در عالم نوجوانی و جوانی، گهگاه حرفهای گنده گنده و سؤالات قلمبه سلمبه می‌کردیم معمولاً‌ به زبان‌های مختلف حالیمان می کردند که وارد معقولات نباید بشویم. مثلاً‌ یادم است که در حدود سال‌های45-50 با یکی از دوستان به منزل یک نقاش‌که همه‌اش از انار نقاشی می‌کشید، رفتیم. می‌گفتند از مریدهای عنقا است و درویش است. وقتی درباره عنقا و نقش انار سؤال می‌کردیم با یک حالت خاصی  به ما می‌فهماند که به این زودی و راحتی نمی‌شود وارد معقولات شد. تصور نکنید که من با زندگی به سبک و سیاق متظاهران به روشنفکری نا آشنا هستم، خیر من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم .من هم سالهای سال در یکی از دانشکده‌های هنری درس خوانده‌ام، به شبهای شعر و گالری های نقاشی رفته ام.موسیقی کلاسیک گوش داده ام. ساعتها از وقتم را به مباحثات بیهوده درباره چیزهایی که نمی‌دانستم گذرانده‌ام. من هم سال‌ها با جلوه فروشی و تظاهر به دانایی بسیار زیسته‌ام. ریش پروفسوری و سبیل نیچه‌ای گذاشته‌ام و کتاب «انسان تک ساحتی» هربرت مارکوز را -بی‌آنکه آن زمان خوانده باشم‌اش- طوری دست گرفته‌ام که دیگران جلد آن را ببینند و پیش خودشان بگویند:«عجب فلانی چه کتاب هایی می‌خواند، معلوم است که خیلی می‌فهمد.»... اما بعد خوشبختانه زندگی مرا به راهی کشانده است که ناچارشده‌ام رودربایستی را نخست با خودم و سپس با دیگران کنار بگذارم و عمیقاً بپذیرم که«تظاهر به دانایی» هرگز جایگزین «دانایی» نمی‌شود، و حتی از این بالاتر دانایی نیز با «تحصیل فلسفه» حاصل نمی‌آید. باید در جست و جوی حقیقت بود و این  متاعی است که هرکس براستی طالبش باشد، آن را خواهد یافت، و در نزد خویش نیز خواهد یافت.

و حالا از یک راه طی شده با شما حرف می‌زنم. دارای فوق لیسانس معماری از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستم. اما کاری را که اکنون انجام می دهم نباید با تحصیلاتم مربوط دانست. حقیر هرچه آموخته‌ام از خارج دانشگاه است. بنده با یقین کامل می‌گویم که تخصص حقیقی درسایه تعهد اسلامی به دست می‌آید و لاغیر. قبل از انقلاب بنده فیلم نمی‌ساخته‌ام اگر چه با سینما آشنایی داشتم. اشتغال اساسی حقیر قبل از انقلاب در ادبیات بوده است. اگر چه چیزی – اعم از کتاب یا مقاله – به چاپ نرسانده‌ام. با شروع انقلاب حقیر تمام نوشته‌های خویش را اعم از تراوشات فلسفی، داستان‌های کوتاه، اشعار و .... در چند گونی ریختم و سوزاندم و تصمیم گرفتم که دیگر چیزی که «حدیث نفس» باشد ننویسم و دیگر از خودم سخنی به میان نیاوردم. هنر امروز متأسفانه حدیث نفس است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند. به فرموده خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی«رحمه‌الله علیه»

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز

سعی کردم که خودم را از میان بردارم تا هرچه هست خدا باشد و خدا را شکر بر این تصمیم وفادار مانده‌ام. البته آنچه که انسان می نویسد همیشه تراوشات درونی خود او است- همه هنرها اینچنین‌اند کسی هم که فیلم می‌سازد اثر تراوشات درونی خود  اوست- اما اگر انسان  خود را در خدا فانی کند آنگاه این خداست که در آثار ما جلوه‌گر می‌شود. حقیر اینچنین ادعائی ندارم اما سعی‌ام بر این بوده است.

با شروع کار جهاد سازندگی در سال 58 به روستاها رفتیم که برای خدا بیل بزنیم. بعدها ضرورت‌های موجود رفته رفته ما را به فیلمسازی برای جهاد سازندگی کشاند. در سال 59 به عنوان نمایندگان جهاد سازندگی به تلویزیون آمدیم و در گروه جهاد سازندگی که پیش از ما بوسیله کارکنان خود سازمان صدا وسیما تأسیس شده بود،  مشغول به کار شدیم. یکی از دوستان ما در آن زمان «حسین هاشمی» بود که فوق لیسانس سینما داشت و همان روزها از کانادا آمده بود. او نیز به همراه ما به روستاها آمده بود تا بیل بزند. تقدیر این بود که بیل را کنار بگذاریم و دوربین برداریم. بعدها «حسین هاشمی» با آغاز تجاوزات مرزی رژیم بعث به جبهه رفت و در روز اول جنگ در قصر شیرین اسیر شد – به همراه یکی از برادران جهاد بنام «محمد رضا صراطی» – ما با چند تن از برادران دیگر، کار را تا امروز ادامه دادیم. حقیر هیچ کاری را مستقلا˝ انجام نداده‌ام که بتوانم نام ببرم. در همه فیلمهایی که در گروه جهاد سازندگی ساخته شده است سهم کوچکی نیز – اگر خدا قبول کند – به این حقیر می‌رسد و اگر خدا قبول نکند که هیچ.

به هر تقدیر، من فعالیت تجاری نداشته‌ام. آرشیتکت هستم! از سال 58 و 59 تاکنون بیش از یکصد فیلم ساخته ام که بعضی عناوین آنها را ذکر می کنم: مجموعه«خان گزیده‌ها»، مجموعه «شش روز در ترکمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه«حقیقت»، «گمگشتگان دیار فراموشی(بشاگرد)»، مجموعه «روایت فتح» - نزدیک به هفتاد قسمت- و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نیز مشاور هنری و سرپرست مونتاژ بوده‌ام. یک ترم نیز در دانشکده سینما تدریس کرده‌ام که چون مفاد مورد نظر من برای تدریس با طرح درس‌های دانشگاه همخوانی نداشت از ادامه تدریس در دانشگاه صرف نظر کردم. مجموعه مباحثی را که برای تدریس فراهم کرده بودم با بسط و شرح و تفسیر بیشتر در کتابی به نام «آینه جادو» - بالخصوص در مقاله‌ای با عنوان تأملاتی درباره‌ سینما که نخستین بار در فصلنامه سینمایی فارابی به چاپ رسید – در انتشارات برگ به چاپ رسانده‌ام.




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۴۶
MEYSAM ESMAEILI

تولد و کودکی
به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را – که بانویی باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست دژخیمان ساواک) وارد جریانات سیاسی شد.

فعالیتهای سیاسی – مذهبی
پس از اخذ دیپلم با وجود آنکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.

شهید باکری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواک) تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود.

شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی که در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت.

ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.

شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیتهای شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

نقش شهید باکری در دفاع مقدس




جلسه تصمیم گیری برای عملیات؛ اسامی فرماندهان: محسن رضایی، بشر دوست، شهید مهدی باکری، رحیم صفوی، حسین علائی، ناشناخته.

شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح‌المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزیها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردانها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر بی‌نظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیت‌المقدس (با همان عنوان) شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.

در مرحله دوم عملیات بیت‌المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحتهایی که داشت در مرحله سوم عملیات، به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی‌سیم هدایت کند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی‌امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصممتر از پیش در جبهه‌ها حضور می‌یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی،‌ هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه‌روز تلاش می‌کرد.

در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسلامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.

شهید باکری در عملیات والفجرمقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه‌جانبه‌ای را از خود نشان داد.

در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده‌اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال خانواده ما شده است. و در نامه‌ای خطاب به خانواده‌اش نوشت:

من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می‌باشد همچنان در جبهه‌ها می‌مانم و به خواست و راه شهید ادامه می‌دهم تا اسلام پیروز شود.

تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه‌ها، را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سالها در کنار بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه‌ها، پا به پای مهدی، جانفشانی کرد.

نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتکهای توانفرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست. در مرحله آماده‌سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می‌گذشت اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آنچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد بکار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

نحوه شهادت



رحیم صفوی، شهید مهدی باکری، حسین علائی

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی‌بن موسی‌الرضا(ع) خواسته بود که خداوند توفیق شهدت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی(ره) و حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.

این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ 25/11/63، به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنه‌های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش می‌نمود تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتکهای دشمن تثبیت نماید، که در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران عراقی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آبهای هورالعظیم انتقال می‌دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی‌جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.

او با حبی عمیق به اهل عصمت و طهارت(ع) و عشقی آتشین به اباعبدالله‌الحسین(ع) و کوله‌باری از تقوی و یک عمر مجاهدت فی سبیل‌الله، از همرزمانش سبقت گرفت و به دیار دوست شتافت و در جنات عدن الهی به نعمات بیکران و غیرقابل احصاء دست یافت. شهید باکری در مقابل نعمات الهی خود را شرمنده می‌دانست و تنها به لطف و کرم عمیم خداوند تبارک و تعالی امیدوار بود. در وصیتنامه‌اش اشاره کرده است که: چه کنم که تهیدستم، خدایا قبولم کن.

شهید محلاتی از بین تمام خصلتهای والای شهید به معرف او اشاره می‌کند و در مراسم شهادت ایشان، راز و نیاز عاشقانه وی را با معبود بیان می‌کند و از زبان شهید می گوید:

خدایا تو چقدر دوست‌داشتنی و پرستیدنی هستی، هیهات که نفهمیدم. خون باید می‌شدی و در رگهایم جریان می‌یافتی تا همه سلولهایم هم یارب یارب می‌گفت.

این بیان عارفانه بیانگر روح بلند و سرشار از خلوص آن شهید والامقام است که تنها در سایه خودسازی و سیر و سلوک معنوی به آن دست یافته بود.



خاطرات



خاطره ۱
در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خوابهای خوشی برایت دیده‌اند ...‌مثل اینکه شما هم ... بله ..." تبسمی کرد و با تعجب پرسید: "چه خبر شده است‌؟" گفتم‌: همه خبرها که پیش شماست‌. یکی از فرماندهان گردان که یک ماه پیش شهید شد، خواب دیده بود، در بهشت منزلی زیبا می‌سازند‌. پرسیده بود: "این خانه را برای چه کسی آماده می‌کنید؟" گفتند: "قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد‌." باز پرسیده بود: "او کیست‌؟" بعد سکوت کردم‌. مهدی مشتاقانه سر تکان داد و گفت‌: "خوب ...‌ادامه بده‌." گفتم‌: "پاسخ دادند: قرار است مهدی باکری به اینجا بیاید‌. خلاصه آقا ملائکه را خیلی به زحمت انداختی‌." سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت‌: "بنده خدا! با این کارهایی که ما انجام می‌دهیم‌، مگر بسیجیها اجازه دهند که به بهشت برویم‌! جلو در بهشت می‌ایستند و راهمان نمی‌دهند‌." سپس فرو رفت و از من دور شد‌. دیگر مطمئن بودم که مهدی آخرین روزهای فراغ از یار را سپری می‌کند‌.
خاطره ۲
روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی که گونه‌ها و دستهای سرخ و کبودش ، حکایت از عمق سرمایی می‌کند که در جانش رسوخ کرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد که پالتویی برایش تهیه کند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب که از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افکند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی که اشک از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌که دوست بغل‌دستی من در کنارم از سرما بلرزد."

وصیتنامه سردار بدر شهید مهدی باکری


عزیزانم‌! اگر شبانه‌روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به بما عنایت فرموده‌، باز هم کم است‌. آگاه باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل‌، تنها چاره‌ساز ماست‌. ...‌بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست‌.

... همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید‌. پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید‌. اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله (ع‌) و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است‌. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید‌. و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل (ع‌) برای اسلام بار بیایند‌.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۸
MEYSAM ESMAEILI

آیات قرآن پیرامون فریضه امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر

الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصّلاة و آتوا الزّکاة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر وللّه‏ عاقبة الامور[1]

 آنها کسانى هستند که اگر در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر مى‏کنند و سرانجام کارها با خداست.

 

و لتکن منکم امّة یدعون الى الخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون[2]

 باید از میان شما گروهى باشند که به سوى نیکى بخوانند و امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر کنند و آنها همان رستگارانند.

 

یومنون باللّه و الیوم الآخر و یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فی الخیرات و اولئک من الصّالحین[3]

به خدا و روز جزا ایمان دارند و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند و به انجام کارهاى خیر مى‏شتابند؛ این گروه از شایستگانند.

 

و المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصّلاة و یوتون الزّکاة و یطیعون‏اللّه و رسوله اولئک سیرحمهم اللّه انّ اللّه عزیز حکیم[4]

مردان و زنان با ایمان دوستان یکدیگرند؛ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنند و نماز برپا مى‏دارند و زکات مى‏دهند و خدا و رسولش را اطاعت مى‏کنند؛ خداوند به زودى آنها را مورد رحمت خود قرار مى‏دهد؛ مسلّما خدا نیرومند و فرزانه است.

 

کنتم خیر امّة اخرجت للنّاس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنکر و تومنون باللّه و لو آمن اهل الکتاب لکان خیرا لهم منهم‏ المؤمنون و اکثرهم الفاسقون[5]

شما بهترین امتى هستید که در میان مردم پدیدار شده‏اید؛ امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر مى‏کنید و به خدا ایمان دارید و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند، برایشان بهتر است؛ برخى از آنان ایمان دارند؛ ولى بیشترشان فاسقند.

التّائبون العابدون الحامدون السّائحون الرّاکعون السّاجدون الآمرون بالمعروف و النّاهون عن المنکر و الحافظون لحدود اللّه‏و بشّر المومنین[6]

آنان توّابان، عابدان، سپاسگزاران، روزه‏داران، راکعان، ساجدان، فرمان‏دهندگان به نیکى و بازدارندگان از زشتى و حافظان حدود خدایند و مؤمنان را بشارت ده.

 

یا بنیّ اقم الصّلاة و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر على ما اصابک انّ ذلک من عزم الامور[7]

اى پسرک من، نماز را برپا دار و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کن و در برابر مصائبى که بر تو مى‏رسد، شکیبا باش که این از کارهاى سترگ است.

المنافِقونَ و المنافقاتُ بعضُهم مِن بعضٍ یأمرونَ بالمنکرِ و یَنهَونَ عن المعروفِ. [8]  

    مردان و زنان منافق طرفدار یکدیگر ند ، به زشتى امر مى کنند و از نیکى باز مى دارند .

اُدعُ الى سبیل رَبِّکَ بالحکمةِ و المؤعظةِ الحسنةِ [9].  

    با سخن حکیمانه و پند نیکو مردم را به راه خداوند دعوت کن .

    والعصرِ إنَّ الانسانَ لَفى خُسرٍ الّا الذین آمَنوا و عَمِلوا الصالحاتِ و تَواصَوا بالحقِّ و تَواصَوا بالصبرِ . [10]

    قسم به زمان که انسان قطعاً همیشه در حال زیان است مگر کسانى که ایمان آوردند و همه کارهاى نیک را انجام دادند و یکدیگر را به عقاید حق و اخلاق نیکو توصیه نمودند .

 

     أتأمُرونَ الناسَ بالبِرِّ و تَنسَونَ انفُسَکم. [11]  

    آیا مردم را به کار نیک امر مى کنید ولى خودتان را فراموش مى کنید .

    الذین آمَنوا بالصبرِ و تَواصَوا بالمرحمةِ اولئک اصحابُ المیمنةِ. [12]  

    ایمان آوردند و یکدیگر را به صبر و مهربانى توصیه نمودند . ایشان اهل یمن و سعادتند .

 

    کانوا لایَتَناهَون عن منکرٍ فَعَلوه لبئس ما کانوا بَفعَلونَ. [13] 

    یکدیگر را از کارهاى زشت نهى نمى کردند . این ( خوددارى از نهى از منکر ) چه کار زشتى بود که مرتکب‏مى‏شدند.

    لا خیرَ فى کثیرٍ مِن نجویهم الّا مَن أمَرَ بصدقةٍ او معروفٍ او اصلاحٍ بینَ الناسِ و مَن یَفْعَلْ ذلکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللَّهِ فسوف تُؤتیه اجراً عظیماً. [14] 

    هیچ فایده اى در سخنان سرى آنان نیست مگر کسى که به صدقه دادن یا کار هاى نیک و اصلاح اختلافات مرد سخن نهانى گوید . پس هر که به خاطر رضاى خدا این کار را انجام دهد بزودى پاداش بزرگى به او خواهیم داد.

    خُذ العفوَ و أمُر بالعُرفِ و أعرِضْ عن الجاهلینَ. [15] 

    طریقه عفو و بخشش را پیش گیر و به کار نیک امر کن و ( چنانچه نپذیرند) از مردم نادان روى گردان .

 



1- سوره الحج، آیه 41.

2- سوره آل عمران، آیه 104.

3- سوره آل عمران، آیه 114.

4- سوره توبه، آیه 71.

5- سوره آل عمران، آیه 110.

 

6- سوره توبه، آیه 112.

7- سوره لقمان، آیه 17.

8- سوره توبه ، آیه 67

9- سوره نحل ، آیه 125

10- سوره عصر، آیه 1

11- سوره بقره، آیه 44

12- سوره بلد، آیه 17و18

13- سوره مائده ، آیه 79

14- سوره نساء ، آیه 114

15- سوره اعراف ، آیه 199

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۶:۰۱
MEYSAM ESMAEILI

مجموع سخنرانى‏هاى حضرت امام خمینى (ره) پیرامون امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر

این دو از والاترین و شریفترین واجبات هستند، و به وسیله این دو واجب، دیگر واجبات برپا مى‏شود.

وجوب آن دو از ضروریات دین، و منکر وجوب آن در صورت توجه به لوازم انکار خود و پذیرش آن، کافر خواهد بود.[1]

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، دو اصلى است در اسلام که همه چیز را مى‏خواهد اصلاح کند؛ یعنى با این دو اصل مى‏خواهد تمام قشرهاى مسلمین را اصلاح بکند، به همه مأموریت داده. به همه، به تمام افراد زیر پرچم مأموریت داده که باید وادار کنید همه را به کارهاى صحیح و جلوگیرى کنید از کارهاى فاسد.[2]

همان‏طورى که هر شخص و هر فردى موظف است که خودش را اصلاح کند، موظف است که دیگران را هم اصلاح کند؛ اصل امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر براى همین است که جامعه را اصلاح کند.[3]

انبیاى عظام، تا آن جا که توانستند جدیت کردند که ظلم را از این بشر ظالم بزدایند؛ به موعظه، به نصیحت، به امر به‏ معروف، به نهى ‏از منکر.[4]

نهى ‏از منکر اختصاص به روحانى ندارد، مال همه است؛ امت باید نهى‏ از منکر بکند، امر به ‏معروف بکند.[5]

من مراعات همه شما را بکنم، شما هر یک مراعات همه را. یک همچو برنامه است که همه را وادار کرده که به همه چرا بگوییم، همه را، هر فردى، به فردى لازم کرده به اینکه امربه‏معروف کند.[6]

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر از امورى است که بر همه کس واجب است، یک چیزى نیست که بر یکى واجب باشد بر دیگرى نه، همه ما مکلفیم که همان‏طور که مکلفیم که خودمان را حفظ کنیم و خارج کنیم از ظلمت به نور، مکلف هستیم دیگران را همین‏طور دعوت کنیم.[7]

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر بر همه ملت واجب است؛ اگر یک خلاف یکى کرد باید او را نهى بکنید، باید بازدارید او را از این کار.[8]

ما همه امروز وظیفه داریم؛ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر بر همه مسلمین واجب است؛ جلوگیرى از منکرات بر همه مسلمین واجب است؛ سفارش به حق که امربه‏معروف است و نهى‏ازمنکر است، بر همه مسلمین واجب است. شما و ما موظفیم که هم در تمام امورى که مربوط به دستگاههاى اجرایى است امربه‏معروف کنیم و اگر اشخاصى پیدا مى‏شوند که خلاف مى‏کنند، معرفى کنیم به مقاماتى که براى جلوگیرى مهیا هستند و مشکلات را هم تحمل کنیم.[9]

از این جهت که شما مى‏خواهید اطاعت امر خدا را بکنید، نهى‏ازمنکر کنید.[10]

آن مردمى را که دارند حیثیت اسلام را از بین مى‏برند، حقوق ضعفا را پایمال مى‏کنند و... باید نهى‏ازمنکر کرد.[11]

اگر در سکوت علماى دین و پیشوایان مذهب، ترس این باشد که معروف منکر و منکر معروف شود، برایشان واجب است علم خود را آشکار نمایند، و سکوت جایز نیست.[12]

من مسائل کلى را قبلا نوشته‏ام که باید ایران یک مملکت اسلامى و همه چیزش اسلامى باشد. اگر کسى در احوال شخصى‏اش مرتکب معصیت و فساد هم بشود و بر فرض اثبات هم، روى موازین شرعى باید امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نمود؛ نباید کسى از این معنا سوء استفاده کند و در خیابانها کار خلاف شرع انجام دهد.[13]

با او با کلام نرم لیّن گفتگو کند، باشد که به یاد خدا افتد و از کردار خود و عاقبت امر بترسد این دستور امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است... اکنون تو نیز که مى‏خواهى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنى و خلق خدا را ارشاد کنى از این آیات شریفه الهیه که براى تذکر و تعلم فرو فرستاده شده متذکر شو تعلم گیر با قلب پر از محبت و دل با عاطفه با بندگان خدا ملاقات کن و خیر آنها را از صمیم قلب طالب شو و چون قلب خود را رحمانى و رحیمى یافتى به امر و نهى و ارشاد قیام کن تا دلهاى سخت را برق عاطفه قلبت نرم کند و آهن قلوب، به موعظه آمیخته با آتش محبت لیّن گردد و این وادى غیر از وادى بغض فى اللّه و حب فى اللّه است که انسان باید با اعدا دین عداوت داشته باشد.[14]

و باب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر از وجهه رحمت رحیمیه است. پس، بر آمر به معروف و ناهى از منکر لازم است که به قلب خود از رحمت رحیمیه بچشاند، و نظرش در امر و نهى خودنمایى و خودفروشى و تحمیل امر و نهى خود نباشد؛ زیرا که اگر با این نظر مشی کند، منظور از امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر که حصول سعادت عباد و اجراى احکام اللّه در بلاد است، حاصل نشود؛ بلکه گاه شود که از امربه‏معروف انسان جاهل، نتیجه معکوس حاصل شود و چندین منکر سربار شود؛ براى یک امر و نهى جاهلانه که از روى خواهش نفسانى وتصرف شیطانى واقع شود و اما اگر حس رحمت و شفقت و حق نوعیت و اخوّت انسان را به ارشاد جاهلان و بیدار کردن غافلان وادار کند، کیفیت بیان و ارشاد که از ترشحات قلب رحیمانه است، طورى شود که قهرا تأثیر در مواد لایقه بسزا کند و قلوب صلبه سخت را نیز از آن استکبار و استنکار فرو نشاند.[15]

سزاوار است که آمر به معروف و ناهى از منکر در امر و نهى و مراتب انکار خود، مانند پزشک معالج مهربان یا پدر مهربان مراعات شخص آلوده به گناه را بنماید؛ انکار او، لطف و رحمت براى مرتکب و بلکه براى همه امّت باشد و سزاوار است قصد او، تنها خدا و رضایت او باشد و عمل خود را از آمیخته شدن با هواهاى نفسانى و اظهار بزرگى، حفظ کند و نفس خود را منزه نداند و براى آن، برترى و بزرگى بر مرتکب قائل نباشد؛ چه بسا مرتکب منکر هر چند مرتکب گناهان بزرگ، صفات پسندیده‏اى داشته باشد که خد او را به خاطر این صفات دوست دارد، گرچه به واسطه ارتکاب گناه، عملش مبغوض خداوند است و اى بسا امر و نهى کننده، به عکس او باشد (صفاتى را داراست که مورد رضایت خداوند نیست) هر چند بر خود او مخفى است.[16]

از بزرگترین مصادیق امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و شریفترین و دقیقترین و شدیدترین آنها از نظر تأثیر و دلنشین‏ترین آنها بویژه اگر آمر و ناهى از علماى دین و سران مذهب باشد، آن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکرى است که از شخصى صادر شود که خود، لباس معروف چه واجب و چه مستحب را به تن کرده باشد و از منکر؛ بلکه از مکروه دور باشد (یعنى خود، عامل به معروف و تارک منکر باشد) و کسى باشد که به اخلاق انبیا و اهل معنویت، آراسته باشد و از اخلاق نادانان و اهل دنیا بدور باشد تا با عمل و روش و اخلاقش، آمر و ناهى باشد و مردم به او اقتدا کنند، و اگر العیاذباللّه خلاف این باشد و مردم ببینند عالمى که مدعى جانشینى پیامبران و رهبرى امت است، آنچه را مى‏گوید عمل نمى‏کند، این وضع موجب ضعف عقیده مردم و جرأت پیدا کردن آنان بر گناهان و بدگمانى ایشان نسبت به علماى گذشته خواهد شد؛ به همین جهت بر علما، خصوصا سران مذهب لازم است از مواضع و موارد تهمت، دورى کنند و از بزرگترین موارد تهمت، نزدیک شدن به پادشاهان ستم و رؤساى ستمگر مى‏باشد و بر امت اسلامى لازم است که اگر عالمى را اینچنین دیدند، کار او را با احتمال صحت حمل بر صحت نمایند (و بگویند این کار او به خاطر مصلحتى بوده) و اگر احتمال صحت نسبت به کار او نمى‏دهند، باید از او دورى کنند و او را طرد نمایند، زیرا او غیر روحانى است که به لباس روحانیون درآمده و شیطانى است که در لباس علما است که از امثال او و شرّ آنها براى اسلام به خدا پناه مى‏بریم.[17]

اصل امر به معروف و نهى از منکر براى این است که جامعه را اصلاح کند.

این کشور باید همه افرادش آمر به معروف و ناهى از منکر باشند و اعوجاج ها را خودشان رفع کنند.

ما موظفیم همه در تمام امور که مربوط به دستگاههاى دولتى است ، امر به معروف کنیم .

انحرافات همه از منکرات است . جز خط مستقیم توحید هر چه هست منکرات است .

امر به معروف و نهى از منکر مهمترین واجبات و اشرف آنهاست .

سید الشهدا ( سلام الله علیه ) از همان روز اول که قیام کردند ، انگیزه شان این بود که معروف را اقامه کنند و منکر را از بین ببرند.

نهى از منکر اختصاص به روحانى ندارد ، امت باید نهى از منکر کند ، امر به معروف کند .

همانطور که هر فردى موظف است خودش را اصلاح کند ، موظف است دیگران را هم اصلاح کند .

سزاوار است که آمر به معروف و ناهى از منکر در امر و نهیش همچون طبیبى مهربان و پدرى دلسوز باشد که پیوسته مصلحت مرتکب منکر را در نظر بگیرد.

یاد گیرى شرایط امر به معروف و نهى از منکر و موارد وجوب و عدم وجوب آن واجب است تا در امر و نهى خود مرتکب منکر نشود.

اگر اقامه معروف و جلوگیرى از منکر موقوف بر اجتماع جمعى از مکلفین باشد ، واجب است اجتماع کنند.

از عظیمترین مصادیق امر به معروف و نهى از منکر و شریفترین و دقیقترین و شدید ترین آنها از نظر تأثیر و دلنشین ترین آنها آن است که از شخصى صادر شود که خودش لباس معروف را چه واحب و چه مستحبش پوشیده و به آن عمل کرده باشد و از منکر و حرام بلکه از مکروه دور باشد.

فرائض دینى به سبب امر به معروف و نهى از منکر استوار مى گردد.

اگر احتمال دهد امر یا نهى او در تأخیر وقوع منکر یا تسریع انجام معروف مؤثر است ، امر و نهى واجب‏است .

اگر بداند امر و نهى او جلوى معصیت را نمى گیرد ولى از آن مى کاهد ، امر و نهى واجب است .

اگر بداند یا احتمال دهد امر یا نهى اش با تکرار مؤثر است ، واجب است تکرار کند.

اگر گنهکار از گناه دست برداشت ولى توبه نکرد ، امر او به توبه واجب است .

 اگر بدعتى در اسلام واقع شود و سکوت دانشمندان دینى و رهبران مذهبى ، سبب هتک اسلام و ضعف عقاید مسلمانان شود ، بر آنها واجب است که به هر وسیله ممکن نهى از منکر کنند ، هر چند بدانند مؤثر واقع‏نمى‏شود.

امر به معروف و نهى از منکر براى این است که جامعه را اصلاح کند.

امر به معروف و نهى از منکر دو اصل است در اسلام که همه چیز را مى خواهد اصلاح کند.

وجوب امر به معروف و نهى از منکر از ضروریات دین است .

 



1- تحریرالوسیله، ص 424.

2- صحیفه نور، ج 9، ص 195.

3- صحیفه نور، ج 7، ص 47.

4- صحیفه نور، ج 19، ص 19.

5- صحیفه نور، ج 8، ص 47.

6- صحیفه نور، ج 9، ص 194.

7- صحیفه نور، ج 11، ص 84.

8- صحیفه نور، ج 13، ص 60.

9- صحیفه نور، ج 13، ص 245.

10- صحیفه نور، ج 6، ص 116.

11- تحریرالوسیله، ج 1، ص 431.

12- تحریرالوسیله، ج 1، ص 434.

13- صحیفه نور، ج 17، ص 168.

14- آداب الصلوة، ص 239.

15- آداب الصلواة، ص 237.

16- تحریرالوسیله، ج 1، ص 442

17- تحریرالوسیله، ج 1، ص 442.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۸
MEYSAM ESMAEILI

 او [امام خمینى] آمر به معروف و ناهى از منکر و مجاهد فى‏سبیل‏اللَّه بود.[1]

مجموع سخنان مقام معظم رهبرى پیرامون امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر

 او [امام خمینى] آمر به معروف و ناهى از منکر و مجاهد فى‏سبیل‏اللَّه بود.[1]

امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر، یادآورى یک واجب فراموش شده:

ما باید خود را به سرچشمه‏ى اسلام برسانیم تا زندگى به تمامى، شیرین شود؛ قرآن کریم مى‏فرماید: «الّذین ان مکّناهم فى الارض اقاموا الصّلوة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن‏المنکر»[2]. من مى‏خواهم این واجب فراموش شده‏ى اسلام را به‏یاد شما و ملت ایران بیاورم: امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، همه‏ى آحاد مردم باید وظیفه‏ى امر کردن به کار خوب و نهى کردن از کار بد را براى خود قایل باشند؛ این، تضمین‏کننده‏ى حیات طیبه در نظام اسلامى خواهد بود؛ عمل کنیم تا آثارش را ببینیم؛ امربه‏معروف، یک مرحله‏ى گفتن و یک مرحله‏ى عمل دارد؛ مرحله‏ى عمل، یعنى اقدام با دست و با زور، این مرحله، امروز به عهده‏ى حکومت است و باید با اجازه‏ى حکومت انجام بگیرد ولاغیر. اما گفتن با زبان، بر همه واجب است و همه باید آن را بدون ملاحظه انجام بدهند.

روزى بود که اگر کسى، کار خلافى مرتکب مى‏شد و دیگرى به او اعتراض مى‏کرد، نظام حاکم آن اعتراض را مى‏کوبید. ما دیده بودیم که اگر گناهى انجام مى‏گرفت، گناهکار تشویق مى‏گردید؛ اما معترض به گناه کوبیده مى‏شد! امروز، به‏عکس است. امروز، نه این‏که گناه در جامعه نیست؛ هست. زمان حکومت امیرالمؤمنین(علیه‏الصّلاةوالسّلام) هم در جامعه گناه بود؛ اما مهم این است که نظام و تشکیلات حاکم بر جامعه - آن کسانى که اداره و مدیریت کشور را بر عهده دارند- میل به طرف صلاح دارند و با گناه و تخلف مخالفند.

گفتن گناه به گناهکار با زبان خوش و با لحن مناسب و در جایى هم با زبان تند -در مواردى که مفسده‏یى به وجود نیاید - گناه را در جامعه کم خواهد کرد و به ضعف و انزوا خواهد انداخت. چرا ما از این موضوع غافلیم؟ همه‏ى آحاد مردم، در محیط کسب و خانه و جمع دوستان و در محیط درس و دانشگاه و کلاً در هر جایى که هستند، اگر خلافى را دیدند، به خلافکار بگویند: این، از نظر اسلام خلاف است؛ چرا انجام مى‏دهى؟ گفتن همین یک کلمه مؤثر است. اگر زبانهاى گوناگون و نفسهاى مختلف گناه را تذکر بدهند، گناهکار به طور غالب از گناه و تخلف دست خواهد کشید؛ چه این تخلف، تخلف شرعى و چه تخلف از قوانین باشد.[3]

اعمال و گفتار تفرقه‏انگیز و دلسردکننده از هر کسى صادر شود، خیانت به امام و اسلام است. از حضرات نمایندگان محترم مجلس شوراى اسلامى، ائمه‏ى محترم جمعه، گویندگان مذهبى و رسانه‏هاى عمومى تقاضا مى‏کنم همگان را به این وظیفه‏ى انقلابى توجه دهند؛ و البته ضمانت اصلى براى این کار، آحاد مردم حزب‏اللَّه‏اند که با مشاهده‏ى تخلف از این وظیفه‏ى الهى، موظف به نهى ازمنکر و اعراض از متخلفین مى‏باشند.[4]

همه‏ى مسؤولین و دست‏اندرکاران و مردم، موظف به رعایت حریم مقررات اسلامى مى‏باشند. مردم مسلمان و متشرع، تاکنون نیز در همه جا به همین نحو عمل کرده و پاس وقف را داشته‏اند و اگر کسى یا کسانى تخطى نمایند، باید نهى‏ازمنکر و ردع از خلاف شوند.[5]

 

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر که یکى از ارکان اساسى اسلام و ضامن برپاداشتن همه‏ى فرایض اسلامى است، باید در جامعه‏ى ما احیا شود و هر فردى از آحاد مردم، خود را در گسترش نیکى و صلاح و برچیده شدن زشتى و گمراهى و فساد، مسؤول احساس کند.

 ما هنوز تا یک جامعه‏ى کاملاً اسلامى که نیکبختى دنیا و آخرت مردم را به‏طور کامل تأمین کند و تباهى و کجروى و ظلم و انحطاط را ریشه‏کن سازد، فاصله‏ى زیادى داریم. این فاصله، باید با همت مردم و تلاش مسؤولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.[6]

ما هنوز تا یک جامعه‏ى کاملاً اسلامى که نیکبختى دنیا و آخرت مردم را به‏طور کامل تأمین کند و تباهى و کجروى و ظلم و انحطاط را ریشه‏کن سازد، فاصله‏ى زیادى داریم. این فاصله، باید با همت مردم و تلاش مسؤولان طى شود و پیمودن آن، با همگانى شدن امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.[7]

مبارزه‏ى با منکرات، حساس است.[8]

امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر را اقامه کنید:

جوانان در محیط خودشان، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر کنند. چرا این واجب -امربه‏معروف، امر به کارهاى خوب - در جامعه‏ى اسلامى هنوز اقامه نشده است؟ نگویید به من چه؛ او هم نمى‏تواند بگوید به تو چه؛ اگر هم گفت، شما اعتنا نکنید. بعضى خیال مى‏کنند تا منکرى دیده شد، باید با مشت به سراغش بروند! نه، ما سلاحى داریم که از مشت کارگرتر است. آن چیست؟ سلاح زبان. زبان از مشت خیلى کارگرتر و نافذتر و مؤثرتر است؛ مشت کارى نمى‏کند.

بعضى جوانان به ما نامه مى‏نویسند که اجازه بدهید ما با این تظاهرات منکراتى، مقابله و مبارزه کنیم. خیلى خوب، مقابله بکنید؛ اما چه‏طور؟ بریزید، طرف مقابل را تکه پاره کنید؟! نه، این نیست. حرف بزنید، بگویید؛ یک کلمه بیشتر هم نمى‏خواهد؛ لازم نیست یک سخنرانى بکنید. کسى که مى‏بینید خلافى را مرتکب مى‏شود - دروغ، غیبت، تهمت، کین‏ورزى نسبت به برادر مؤمن، بى‏اعتنایى به محرّمات دین، بى‏اعتنایى به مقدسات، اهانت به پذیرفته‏هاى ایمانى مردم، پوشش نامناسب، حرکت زشت - یک کلمه‏ى آسان بیشتر نمى‏خواهد؛ بگویید این کار شما خلاف‏است، نکنید؛ لازم هم نیست که با خشم همراه باشد. شما بگویید، دیگران هم بگویند، گناه در جامعه خواهد خشکید.

چرا کسانى از گفتن ابا مى‏کنند؟ یک عده بر اثر ضعف نفس از گفتن ابا مى‏کنند، یک عده هم خیال مى‏کنند که گفتن فایده‏یى ندارد؛ باید با دست جلو بروند! نه، زبان‏از دست خیلى مهمتر است. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را اقامه کنید؛ نگذاریددر جوامع جوان - چه در مدرسه‏ها، و چه در دانشگاهها - کار به فساد بکشد. این مراکز براى دشمن هدف است. بدانید که نسل جوان این جامعه و این ایران اسلامى زنده است؛ دشمن هم این را بداند. با بودن شما جوانان مؤمن، حجت بر ما تمام است.

با همگانى شدن، امر به‏ معروف و نهى ‏از منکر آسان گردد. مساجد به عنوان پایگاههاى معنویت و تزکیه و هدایت، روزبه‏روز گرمتر و پررونق‏تر شود و نشان ایمان و عمل و اخلاق اسلامى، در گوشه و کنار جامعه، از جمله در مراکز دولتى و ادارات و دانشگاهها، همه را به پیروى از تعالیم نورانى قرآن تشویق نماید. کتاب خدا در میان مردم حضور واقعى بیابد و آموختن و تدبر و تعمق در آن، براى همه بخصوص جوانان و نوجوانان، امرى رایج و دایر گردد. در این مورد، مسؤولیت علما و آگاهان و نویسندگان و گویندگان و رسانه‏هاى عمومى، بسى مهم و خطیر است.[9]

امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر یک واجب اسلامى است و باید در میان مردم رایج بشود.[10]

«امر به ‏معروف و نهى ‏از منکر» - یعنى سوق دادن به نیکیها و باز داشتن از بدیها-[11]

چندى پیش گفتم: «همه، امر به معروف و نهى ‏از منکر کنند.» الآن هم عرض مى‏کنم: نهى‏ازمنکر کنید. این، واجب است.این، مسؤولیت شرعى شماست. امروز مسؤولیت انقلابى و سیاسى شما هم هست.

 به من نامه مى‏نویسند؛ بعضى هم تلفن مى‏کنند و مى‏گویند: »مانهى‏ازمنکر مى‏کنیم. اما مأمورین رسمى، طرف ما را نمى‏گیرند. طرف مقابل را مى‏گیرند!« من عرض مى‏کنم که مأمورین رسمى - چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى - حق ندارند از مجرم دفاع کنند. باید از آمر و ناهى شرعى دفاع کنند. همه دستگاه حکومت ماباید ازآمربه معروف وناهى از منکر دفاع کند.این، وظیفه است.اگر کسى نماز بخواند و کس دیگرى به نمازگزار حمله کند، دستگاههاى ما از کدامیک باید دفاع کنند؟ از نمازگزار یااز آن کسى که سجّاده رااز زیر پاى نمازگزار مى‏کشد؟ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نیز همین‏طور است. امربه‏معروف هم مثل نماز، واجب است. در نهج‏البلاغه مى‏فرماید: «و ما اعمال البّر کلها و الجهاد فى سبیل‏اللَّه عند الامر بالمعروف و النّهى عن المنکر الا کنفثة فى بحر لجّى.»[12] یعنى امر به ‏معروف ونهى ‏از منکر، در مقیاس وسیع و عمومى خود، حتى از جهاد  بالاتر است؛ چون پایه دین رامحکم مى‏کند. اساس جهاد راامربه معروف ونهى‏ازمنکراستوار مى‏کند. مگر مأمورین و مسؤولین ما مى‏توانند آمربه معروف وناهى از منکر را بادیگران مساوى قرار دهند؛ چه رسد به این‏که نقطه مقابل‏او را تأیید کنند!؟ البته جوان حزب‏اللّهى هم باید باهوش باشد. باید چشمهایش رابازکند و نگذارد کسى در صفوف او رخنه کند و به‏نام امربه معروف ونهى‏ازمنکر، فسادى ایجاد نماید که چهره حزب‏اللَّه را خراب کند. باید مواظب باشید. این، به عهده خودتان است. من یقین دارم - و تجربه‏هاى این چندسال هم نشان داده - تانیروهاى مؤمن وحزب‏الّلهى براى انجام کارى به میدان مى‏آیند، یک عدّه عناصر بدلى و دروغین، با نام اینها در گوشه‏اى فسادى ایجاد مى‏کنند تا ذهن مسؤولین را نسبت به نیروهاى مؤمن و حزب‏الّلهى و مردمى چرکین کنند. مواظب باشید. مسأله امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، مثل مسأله نمازاست. یادگرفتنى است. باید بروید یاد بگیرید. مسأله دارد که کجا و چگونه باید امربه‏معروف ونهى‏از منکر کرد؟ البته من عرض مى‏کنم - قبلاً هم گفته‏ام - در جامعه‏اسلامى، تکلیف عامه مردم، امربه معروف ونهى‏از منکر با لسان است؛ با زبان. اگر کار به برخورد بکشد، آن دیگر تکلیف مسؤولین است. آنها باید وارد شوند. اما امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر زبانى، مهمتر است. عاملى که جامعه رااصلاح مى‏کند، همین نهى‏ازمنکر زبانى است. به آن آدم بدکار، به آن آدم خلافکار، به آن آدمى که اشاعه فحشا مى‏کند، به آن آدمى که مى‏خواهد قبح گناه را از جامعه ببرد، مردم باید بگویند. ده‏نفر، صدنفر، هزارنفر! افکارعمومى روى وجود و ذهن او باید سنگینى کند. این، شکننده‏ترین چیزهاست. همین نیروهاى مؤمن و بسیجى و حزب‏الّلهى؛ یعنى همین عامه مردم مؤمن؛ یعنى همین اکثریّت عظیم کشور عزیز ما؛ همینهایى که جنگ را اداره کردند؛ همینهایى که از اوّل انقلاب تا به حال با همه حوادث مقابله کردند، در این مورد مهمترین نقش را مى‏توانند داشته باشند. همین نیروهاى مردمى، که اگر نبودند - این بسیج اگر نبود، این نیروى عظیم حزب اللَّه اگر نبود - در جنگ هم شکست مى‏خوردیم؛ در مقابل دشمنان گوناگون هم دراین چندسال شکست مى‏خوردیم و آسیب‏پذیر بودیم. کارخانه ما را مى‏خواستند به تعطیلى بکشانند؛ نیروى حزب‏الّلهى از داخل کارخانه مى‏زد به سینه‏شان. مزرعه ما را در اوایل انقلاب مى‏خواستند آتش بزنند؛ نیروى حزب‏الّلهى از همان وسط بیابانها و روستاها و مزارع، مى‏زد توى دهانشان. خیابانها رإ؛  مى‏خواستند به اغتشاش بکشند؛ نیروى حزب‏الّلهى مى‏آمد سینه سپرمى‏کرد و در مقابلشان مى‏ایستاد. جنگ هم که معلوم است! این، آن نیروى اصلى کشوراست. نظام اسلامى متّکى به این نیروست. اگر مردم؛ یعنى همین نیروهاى‏مؤمن و حزب‏اللّهى، با نظام باشند، با دولت باشند - که هستند بحمداللَّه - اگراین نیروى عظیم و این نیروى بزرگ شکست ناپذیر مردمى در کنار مسؤولین و پشت سر مسؤولین باشد - که بحمداللَّه هست هیچ قدرتى نمى‏تواند با جمهورى‏اسلامى مقابله کند.[13]

این جامعه اسلامى، باید زنده، هوشیار، آسیب‏ناپذیر، پرامید، آماده مقاومت، آماده ضربه‏زدن و به صورت یک موجود زنده مقاوم بماند و مقاومت کند. این، چگونه ممکن است؟ این است که بنده موضوع امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر را مطرح کردم. موضوع امربه‏معروف که موضوع جدیدى نیست. این، تکلیف همیشگى مسلمانان است. جامعه اسلامى، با انجام این تکلیف زنده مى‏ماند. قوام حکومت اسلامى، با امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است، که فرمود: اگر این کار نشود، آن وقت «لیسلّطنّ اللَّه علیکم شرارکم فیدعوا خیارکم فلا یستجاب لهم».[14]

 قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار، به این است که در جامعه امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر باشد. امربه‏معروف فقط این نیست که ما، براى اسقاط تکلیف، دو کلمه بگوییم. آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست از مهمترین منکرات باشند. وقتى یک جامعه را موظّف مى‏کنند که آحادش باید دیگران را به معروف امر و از منکر نهى کنند، این به چه معناست؟ چه وقت ممکن است آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند؟ وقتى که همه، به معناى واقعى در متن مسائل کشور حضور داشته باشند؛ همه کار داشته باشند به کارهاى جامعه؛ همه اهتمام داشته باشند؛ همه آگاه باشند؛ همه معروف شناس و منکر شناس باشند. این، به معناى یک نظارت عمومى است؛ یک حضور عمومى است؛ یک همکارى عمومى است؛ یک معرفت بالا در همه است.

امر به ‏معروف، اینهاست. والّا اگر ما امربه‏معروف را در یک دایره محدود، آن هم به وسیله افراد معلومى، زندانى کنیم، دشمن هم در تبلیغات خودش بنا مى‏کند سمپاشى کردن؛ که در ایران بناست از این به بعد، نسبت به زنهاى بدحجاب، این‏طور عمل شود! این واجب به این عظمت را، که قوام همه چیز به آن است، بیاورند در دایره‏اى محدود، در خیابانهاى تهران؛ آن هم نسبت به چند نفر زنى که وضع حجابشان مثلاً درست نیست. این است معناى امربه‏معروف؟! این است معناى حضور نیروهاى مؤمن در صحنه‏هاى گوناگون جامعه؟! قضیه، بالاتر از این حرفهاست. تخلّفها یک اندازه و یک نوع نیست. تخلّفها، تخلّفهاى فردى نیست. بالاترین تخلّفها، آن تخلّفها و جرایمى است که پایه‏هاى نظام را سست مى‏کند. نومید کردن مردم، نومید کردن دلهاى امیدوار، کج‏نشان دادن راه راست، گمراه کردن انسانهاى مؤمن و بااخلاص، سوء استفاده کردن از اوضاع و احوال گوناگون در جامعه اسلامى، کمک کردن به دشمن، مخالفت کردن با احکام اسلامى و تلاش براى به فساد کشاندن نسل مؤمن. امروز دستهایى تلاش مى‏کنند تا فساد را به صورت نامحسوس - نه آن طورى که شما در خیابان آن را ببینید و بفهمید و مشاهده کنید - به شکلهاى گروهکى، ترویج کنند و جوانان را به فساد بکشانند؛ پسرها را به فساد بکشانند؛ مردم را به بى‏اعتنایى بکشانند. منکرات اینهاست؛ منکرات اخلاقى، منکرات سیاسى، منکرات اقتصادى. همه‏جا، جاى نهى‏ازمنکر است. یک دانشجو هم، در محیط درس مى‏تواند نهى ‏از منکر کند. یک کارمند شریف هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. یک کاسب مؤمن هم، در محیط کار خود مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. یک هنرمند هم، با وسایل هنرى خود، مى‏تواند نهى‏ازمنکر کند. روحانیون در محیطهاى مختلف، یکى از مهمترین عوامل نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف‏ند. نمى‏شود این واجب بزرگ الهى را در دایره‏هاى کوچک، محدود کرد. کار هم کار همه است. این‏طور نیست که مخصوص عدّه خاصى باشد. البته هرکس وظیفه‏اى دارد. من در پیام تشکّرى که منتشر شد، عرض کردم: قشرهاى مختلف، باید جایگاه خود را در امربه معروف و نهى‏ازمنکر، پیدا کنند. هر کس جایگاهى دارد. کجا باید نهى‏ازمنکر کنید؟ شما در مقابل کدام منکر مى‏توانید مقاومت کنید و بایستید؟ کدام رامى‏شناسید؟ کار، کار مردمى است. البته، علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند؛ کیفیّت نهى‏ازمنکر را بیان کنند و منکر را براى آنها شرح دهند.

باید خطر را بشناسیم. باید نقاطى را که خطر، از آن نقاط جامعه اسلامى را تهدید مى‏کند، درست بشناسیم. آن عبرتهاى قضایاى صدر اسلام را براى مردم و براى خودمان، باز کنیم. مهمترین وظیفه‏اى که در صراط امربه معروف ونهى‏ازمنکر وجود دارد، این است که نیروهاى مؤمن وآمربه‏معروف و ناهى‏ازمنکر و آنهایى که در نظام اسلامى انگیزه دارند، باید در صحنه باشند. همه‏جا باید حضور داشته باشند. حزب‏الّلهى بودن، یعنى آماده کار بودن براى انجام تکلیف الهى. این، یک ارزش است؛ یک ارزش انقلابى است. در نظام اسلامى، همه جا، کسى که داراى روحیه حزب الّلهى است بر کسى که داراى روحیه حزب الّلهى نیست، ترجیح دارد.[15]

با امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر؛ که وظیفه شما در داخل محیط کارهایتان و در همه جاهاست. با این روشها، کارى کنید که فضا، فضاى اسلامى شود[16]

ما به آحاد ملت عزیز عرض کردیم؛ و گفتیم امربه‏معروف ونهى‏ازمنکر، این واجب‏الهى‏رابرپابدارید. دربین‏جوانان‏درسرتاسر کشور، شوروغوغایى به وجودآمد. پس، پیداست که این جوانان متمایل‏به‏امربه‏معروف ونهى‏ازمنکرند. بنابراین، وظیفه ما، مسؤولین، قانونگذاران و مجریان است که راه و زمینه‏رابراى‏اجراى‏این‏واجب‏الهى هموار و فراهم‏کنیم. امروزبحمداللَّه مجلس شوراى‏اسلامى، مجریان، مسؤولین کشور و دستگاه قضایى، همه از خود این ملتند. مبادا در گوشه‏وکنار، یا در دستگاه انتظامى یا قضایى، کسانى‏باشندکه‏راه‏راجلو آمربه معروف و ناهى‏ازمنکر سدکنند! مباداکسانى‏باشند که اگرکسى امربه‏معروف ونهى‏ازمنکرکرد، ازاوحمایت نکنند، بلکه‏ازمجرم حمایت کنند! البته‏خبرهایى ازگوشه وکنارکشور، در بعضى ازموارد به گوش من مى‏رسد. هر جا که بدانم و احساس کنم و خبر اطمینان بخشى‏پیداکنم که آمربه معروف وناهى از منکر، خداى نکرده موردجفاى مأمور و مسؤولى قرارگرفته، خودم واردقضیه خواهم شد. این، آن‏چیزى‏است که‏قوام کشور و استقلال کشوررا حفظ خواهدکرد. والّا ما دشمن زیاد داریم. چرادشمن‏تاامروزنتوانسته‏است مویى‏ازسراین‏ملت کم کندوبه‏این‏کشورضربه بزند؟ بحمداللَّه ایران اسلامى، با قدرت وصلابت‏کامل، درمقابل‏همه‏شان‏ایستادوایستاده‏است. چرا؟ ایران‏که‏همان‏ایران صدوپنجاه‏سال قبل‏است! این، به خاطر احساس وظیفه شما، به‏خاطرهمین‏حضور شما، به خاطرهمین روحیه حزب اللّهى شما و به خاطر این است که زن‏ومردمسلمان، تاهمه‏جا حاضرندازایمان و اسلام وانقلابشان دفاع‏کنند.اینهاست که‏این‏کشور را حفظ کرده است. مگر طور دیگرى مى‏شود این کشور را، بااین همه‏دشمن و بدخواه که چشم طمع به منابع زیرزمینى و بازارهاى آن دوخته‏اند، حفظ کرد؟! مگر مى‏شود در مقابل‏آنها، بدون‏این روحیه مقاومت‏کرد؟! این گونه است که کشور حفظ مى‏شود؛ با امربه معروف ونهى‏ازمنکر. منتهامن دو تذکّر به شماجوانان عزیز - درهرجاى‏کشورکه‏هستید - مى‏دهم. اوّلاً امربه‏معروف ونهى‏ازمنکریک واجب‏است که رودربایستى و خجالت‏بر نمى‏دارد.ماگفتیم: اگر دیدیدکسى‏مرتکب خلافى‏مى‏شود، امرکنید به معروف ونهى کنید از منکر. یعنى به‏زبان بگویید. نگفتیم مشت وسلاح‏وقوّت به کار ببرید. اینها لازم نیست. خداى‏متعال‏که‏این واجب رابر ما مسلمانان نازل فرموده است، خودش مى‏داند مصلحت چگونه‏است. ماهم تاحدودى حکم و مصالح الهى را درک مى‏کنیم. بزرگترین حربه در مقابل گناهکار، گفتن و تکرارکردن‏است. این‏که‏یک نفربگوید امّا ده‏نفرساکت بنشینند و تماشاکنند، نمى‏شود. اگر یکى‏دچارضعف نفس‏بشود، یکى‏خجالت بکشد و یکى بترسد، این‏که نهى‏ازمنکرنخواهدشد. گناهکارهم فقط بدحجاب نیست که بعضى فقط به مسأله بدحجابى چسبیده‏اند. این، یکى‏از گناهان‏است وازخیلى‏ازگناهان‏کوچکتراست.خلافهاى‏فراوانى از طرف آدمهاى لاابالى در جامعه وجوددارد: خلافهاى‏سیاسى، خلافهاى‏اقتصادى، خلاف درکسب وکار، خلاف درکارادارى، خلافهاى فرهنگى. اینهاهمه‏خلاف‏است. کسى‏غیبت مى‏کند، کسى دروغ مى‏گوید، کسى‏توطئه‏مى‏کند، کسى‏مسخره‏مى‏کند، کسى‏کم کارى‏مى‏کند، کسى‏ناراضى‏تراشى مى‏کند، کسى‏مال‏مردم را مى‏دزدد، کسى‏آبروى‏مردم رابرباد مى‏دهد. اینها همه منکراست. درمقابل‏این‏منکرات، عامل‏بازدارنده، نهى‏است؛ نهى‏ازمنکر. بگویید: »آقا، نکن.« این تکرار »نکن«، براى طرف مقابل، شکننده است. این‏نکته اوّل؛ که‏نهى‏ازمنکر، اراده‏وتصمیم وقدرت وشجاعت لازم دارد، که‏بحمداللَّه، درقشرهاى‏مردم ما و در زن و مرد ما وجوددارد. بایدآن را به کاربگیرید .منتظرنباشید که‏دستگاههابیایند و کارى‏بکنند.

بعضى ازمردم به این‏جا تلفن‏زدند، نامه‏نوشتند و سفارش‏کردندکه»آقا! شماگفتیدنهى‏ازمنکر. سیل‏پشتیبانیها هم انجام گرفت. اماعملاً کارى‏نشد!« عملاً چه کار مى‏خواستید بشود؟مگرلازم است که این‏جاهم دولت وارد شودیادستگاه‏قضایى مستقیماً واردشود؟خودمردم بایدوارد شوند. خودمردم بایدنهى کنند. البته‏دولت، مجلس‏شوراى‏اسلامى، دستگاه‏قضایى و نیروى‏انتظامى، موظّفند که ناهى‏ازمنکر را پشتیبانى کنند. این، وظیفه آنهاست. مباشر کار، خودمردم مى‏توانند باشند وبایدباشند.بخش عمده قضیه، این‏جاست. جوان‏رزمنده، خانواده شهیدداده، خانواده ایثارگر، خانواده اهل انفاق، مؤمنین نمازخوان و روزه بگیر و مسجد برو، دلسوزان انقلاب، روشنفکران علاقه‏مند به‏مفاهیم اسلامى‏وانقلابى؛ همه اینها باید در صحنه باشند.

تذکّر دوم این‏ است که‏ مواظب باشید کسانى ‏از این ‏واجب ‏الهى، سوء استفاده نکنند. حساب صاف کردنها، به خرده‏حسابهاى‏گذشته رسیدن، پرده‏درى، آبروریزى، تعرّض‏به نوامیس وعرض‏ومال‏این‏وآن به‏بهانه این‏واجب‏الهى، اینها نباید باشد. مردم باید هوشیارباشند.مردم همواره ودرهمه قضایا تیزهوشند. تیزهوشى مردم است‏که خیلى از اوقات دستگاهها را متوجّه قضایاى گوناگون مى‏کند. درهمین‏قضایاى‏رذالتهاوموذى‏گریهاى ضدّانقلاب وگروهکها ازروزاوّل تاامروز، غالباً مردم بودند که کمک کردند، مباشرت کردند، تیزبینى‏کردند، دقّت به خرج دادند، چیزى را دیدندواقدامى راانجام دادند و مسؤولین راهم هدایت کردند.این‏جا نیز همان‏طوراست.خودمردم، با تیزهوشى نباید بگذارند این‏واجب الهى و این فریضه بزرگ زمین‏بماند، یاخداى ناکرده مورد سوء استفاده‏قرارگیرد.[17]

با هر چه که این نظام را سرپا نگه‏مى‏دارد، دشمنند. حتّى با شعارهاى شما هم دشمنند. آنها شعار امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را تمسخر مى‏کنند؛ شعار حزب‏اللّهى‏گرى را تمسخر مى‏کنند و شما را متّهم مى‏نمایند. اما حقیقت این است که همان امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و همان حرکت حزب‏اللّهى و همان پایبندى به اصول است که مى‏تواند در مقابل انحرافها و خطاهاى فاحش دنیاى امروز بایستد. هیچ چیز دیگر نمى‏تواند. ملتها هم این را مى‏خواهند.[18]

بر همین اساس، من تأکید مى‏کنم که جوانان عزیز و مؤمن، آحاد مردم - زن و مرد مسلمان - امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را که دو فریضه الهى و جزو ارزشهایى است که مى‏تواند در این جهت، براى ملت ما وسیله بسیار مفید و مؤثّر و پیش‏برنده‏اى باشد، فراموش نکنند و دستگاههاى مختلف کشور - دستگاههاى دولتى وانقلابى - هم سعى کنند که خودشان را هرچه بیشتر، به موازین و اصول انقلابى، اسلامى نزدیک کنند.[19]

این بانوان مسلمانى که در اداراتند، باید رفتارشان، لباسشان، زىّ‏شان و منششان مسلمانى باشد؛ و شما در این زمینه تکلیف و مسؤولیت دارید. البته با روش اسلامى؛ با همان شیوه‏اى که نهى‏ازمنکر اسلامى دارد و نه با روشهاى غیراسلامى و خشونتهاى نادرست.

به خداى متعال توکّل کنید و از او کمک بخواهید.[20]

کار دنیا به جایى رسیده است که قدرتهاى زورگوى عالم، جلو چشم مردم دنیا، معروف را منکر و منکر را معروف مى‏کنند![21]

جهاد با همان شکل اسلامى‏اش - که البته حدودى دارد - ظلم نیست. در جهاد، تعدّى و تجاوز به حقوق انسانها نیست. درجهاد، بهانه‏گیرى و کشتن این و آن نیست. در جهاد، از بین بردن هرکسى که مسلمان نیست دیده نمى‏شود. جهاد، یک حکم الهى است که بسیار هم با عظمت است. اگر جهاد باشد، ملتها سربلند خواهند شد. بعد مى‏فرماید: «وعلیکم بالتّواصل و التّباذل.» با هم ارتباط داشته باشید. به هم کمک کنید. بذل کنید. «وایاکم والتّدابر والتّقاطع.» به هم پشت نکنید. پیوندها را قطع نکنید. «لاتترکوا الامر بالمعروف والنّهى عن المنکر.» امربمعروف و نهى‏ازمنکر را، هرگز ترک نکنید که اگر ترک کردید «فیولّى علیکم شرارکم.» آن‏جا که نیکى، دعوت کننده و بدى، نهى کننده نداشته باشد، اشرار برسرکار مى‏آیند و زمام حکومت را دردست مى‏گیرند. اگر مردم به مذموم شمردن بدها و بدیها عادت نکنند، بدها بر سرکار مى‏آیند و زمام امور را در دست مى‏گیرند. »ثم تدعون.« بعد شما خوبها دعا مى‏کنید که «خدایا، ما را ازشرّ این بدها نجات بده!» «فلا یستجاب لکم.» خدا دعاى شما را مستجاب نمى‏کند.

این، وصیت امیرالمؤمنین علیه‏السلام است که از اوّل تا آخر، حدود بیست موضوع از مهمترینها را دستچین و بیان فرموده است.[22]

امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگى را که عبارت از تجدید بناى نظام و جامعه اسلامى، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامى است، انجام دهد. این از طریق قیام و از طریق امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است؛ بلکه خودش یک مصداق بزرگ امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. البته این کار، گاهى به نتیجه حکومت مى‏رسد؛ امام حسین براى این آماده بود. گاهى هم به نتیجه شهادت مى‏رسد؛ براى این هم آماده بود.[23]

کارهاى خیر مثل اسمش است و از هر چیز دیگر بهتر است. کارهاى نیکى که انسان انجام مى‏دهد، از هر آنچه که به ذهن بگذرد، بهتر است. اگر به عیادت مریض مى‏روید، اگر به مؤمن احسان مى‏کنید، اگر در کارها تعاون مى‏کنید، اگر علم مى‏آموزید، اگر به دنیا بى‏اعتنایید، اگر جهاد فى سبیل اللَّه و یا امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر مى‏کنید و اگر عبادت خدا را انجام مى‏دهید؛ همه‏اینها کارهاى خیر است. این کارها از همه امورى که به ذهن انسان بگذرد، مثل مال و فرزند و جاه و مقام و دیگر ارزشهاى گوناگون بهتر است. هم مرحوم مجلسى و هم صاحب تحف العقول چند احتمال مى‏دهند که یکى از آنها همین احتمال است. احتمالات دیگر هم مى‏دهند که ظاهراً همین احتمال متیقن است.[24]

بعضى از این برنامه‏ها، فضاى زندگى را قابل زیست مى‏سازد؛ مثل برنامه حکومت، تشکیل دولت، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، دشمنى با ستمگران، خوبى و نیکى با مردمان صالح و مؤمن، کمک به اصلاح امور عمومى جهان و جامعه، کمک به از بین بردن فقر و دیگر برنامه‏هایى که مربوط به سطح جهان و محیط زندگى و جوامع است. مجموع این برنامه‏ها، در این اردوگاه بزرگ و در این دوران زندگى، براى من و شما گذاشته شده است.[25]

هر کس باید واعظ خود باشد، خود را مراقبت کند، از تخطّى خود مانع شود، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر هم بکند که آن امرخود به معروف و نهى خود از منکر و موعظه کردن خود، بر امر و نهى و موعظه دیگران مقدّم است.[26]

نظام اسلامى باید تضمین کند که ارزشهاى الهى حاکم باشد. آیه مبارکه «الّذین ان مکّنّاهم فى الارض اقاموا الصّلاة و اتوا الزّکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر[27]»، ناظر به همین معناست؛ چون اگر در محیطى حکّام، فرمانروایان و زمامداران، مردم را به نیکى امر کردند و از بدى باز داشتند و نماز را اقامه کردند، در آن محیط ارزشها رشد مى‏کند.[28]

این که ما روى مسأله فساد و فحشا و مبارزه و نهى‏ازمنکر و این چیزها تکیه مى‏کنیم، یک علّت عمده‏اش این است که جامعه را تخدیر مى‏کند.[29]

عوامل بقا را در اسلام مشاهده کنید! یکى از عوامل بقا، همین عاشوراست. یکى از عوامل بقا، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. بدیهى است که در جامعه، فساد به وجود مى‏آید. هیچ اجتماع بشرى نیست که در آن، فساد به وجود نیاید. این فساد، چگونه باید برطرف شود؟ بعضى کسان تا چشمشان به مظاهر فساد مى‏افتد، مى‏گویند «پس مسؤولین کجایند که بیایند فساد را از بین ببرند؟!» غالباً فسادى را که به چشم مى‏بینند فریاد بر مى‏آورند و سراغ از مسؤولین مى‏گیرند. اما آن فسادى که به چشم دیده مى‏شود، خیلى کوچکتر از فسادهایى است که با چشم ظاهرى در کوچه و بازار و خیابان نمى‏شود دید. کسانى که واردند، مى‏دانند و مى‏فهمند که فسادهاى کلان، اغلب از دیده‏ها پنهان است. لذا محیط جامعه باید به گونه‏اى باشد که اگر در آن فسادى پدیدار شد، فرصت رشد پیدا نکند و زود از بین برود. مثل جریانهاى عظیم آب.

رودخانه‏هاى عظیم دنیا را مشاهده مى‏کنید؟ هر چه در این رودخانه‏ها آلودگى و کثافت بریزند، کمى آن طرفتر، تلاطم آب، سر به سنگ کوبیدن آب و حرکت آب، مواد مضر را از بین مى‏برد و در عوض، مواد حیاتى تولید مى‏کند. محیط جامعه، باید این گونه باشد. باید چنان زلال باشد که اگر کسى قطره فسادى هم در آن چکاند، خود جامعه، آن را هضم کند و از بین ببرد. چگونه امکان‏پذیر است؟ با امربه‏معروف، با نهى‏ازمنکر و با دعوت به خیر. قرآن مى‏فرماید: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة.[30]» حکمت، حکمت، حکمت. اندیشه مستحکم را تعبیر به حکمت مى‏کنند. حکمت، که انبیا به آن ممتازند و از آن بندگان برگزیده و صالح است، همان فکر مستحکمى است که هیچ ابزار عقلانى نمى‏تواند آن را نفى کند و از بین ببرد. هیچ استدلال و تجربه‏اى هم نمى‏تواند آن را خنثى کند. شما در قرآن به آیاتى که حکمت را معیّن مى‏کند، بنگرید، و ببینید چه چیزهایى است: «ذلک ممّا اوحى الیک ربّک من الحکمة.[31]» چیزهایى است که اگر بشریت تا ابد هم تلاش کند، نمى‏تواند آنها را رد کند. هیچ منکرى، هیچ مغرضى، هیچ معاندى نمى‏تواند در ردّ آنها بکوشد. حکمت یعنى مستحکم‏ترین افکار و اندیشه‏ها. این‏که حکما، حکمت را «صیرورة الانسان عالما مضاهیا للعالم الحسّى[32]» مى‏گویند، همان است. یعنى چنان افکار برجسته و مستحکم و غیر قابل خدشه‏اى در روح او - بنده برگزیده و صالح - گسترش پیدا کرده است، که خود تبدیل به یک عالم شده است و شما مى‏توانید کون را وجود را، و همه گیتى را در سخن او، در اشاره او و در اقدام او مشاهده کنید.

این، حکمت است. آن وقت «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة.» این گونه مردم را به سوى خدا دعوت کنید. «والموعظة الحسنه.[33]» «و جادلهم بالتى هى احسن.[34]» این هم هست. یعنى اینها عوامل بقاست. اینها هست که تفکر اسلامى تا امروز توانست بماند.

عزیزان من! روحانیت باید بداند که نظام و جامعه اسلامى، اگر خود را به گونه‏اى که اسلام فرموده است شکل دهد، و عوامل بقا را در خود فراهم کند، هیچ نیرویى در دنیا قادر به مقابله با آن نخواهد بود؛ نه نیروى مادّى و نه نیروى نظامى، که پیوسته تهدید مى‏کنند هواپیما مى‏آید؛ موشک مى‏آید، چه مى‏آید، چه مى‏آید. مگر مى‏توانند؟! ایادى استکبار به مدّت هشت سال کشور ما را تهدید کردند و به تهدیدهاى خود، جامه عمل هم پوشاندند. در طى این مدّت چه غلطى کردند که بعد از این بتوانند بکنند؟! امروز استکبار جهانى، نیروى علمى و خیل رجل خود را بسیج کرده تا بلکه بتواند با تفکّر و فرهنگ و ابزار دانش، تفکّر اسلامى را متزلزل کند. اما با این ترفند هم، نخواهد توانست کارى از پیش ببرد. البته، شرط ناکامى و ناتوانى استکبار این است که در این‏جا، همان گونه که اسلام فرموده است، عمل شود. یعنى: «ادع الى سبیل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنه.» در این صورت، حتّى با ابزارهاى فساد هم نخواهد توانست کارى کند.

عوامل استکبار، امروز فیلم بد درست مى‏کنند، نوار بد درست مى‏کنند، حرفهاى بد درست مى‏کنند، شعر بد مى‏گویند، داستان بد مى‏نویسند و این همه را، در داخل کشور، بین نوجوانان، جوانان و مردم عادّى پخش و منتشر مى‏کنند و یا از طریق ماهواره، رواج مى‏دهند. این مورد اخیر - ماهواره - واقعاً گنداب فسادى است که تیرهاى زهرآگین خود را به سمت ملتها و کشورها هدفگیرى مى‏کند. بحمداللَّه سال گذشته، مجلس شوراى اسلامى، با حسن فهم قضیه، ماهواره را ممنوع کرد. با این همه، اگر در جامعه، به دستور اسلام و فرموده قرآن عمل شود، هیچ‏کدام از ابزار و عوامل فساد، نمى‏تواند کمترین اثرى بکند. به معناى دقیقتر، توجّه از جوانب مختلف و امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، نمى‏گذارد دشمن پیروز شود. این است که جامعه اسلامى، یک جامعه ماندگار است. این است که «انا نحن نزّلنا الذکر و انّا له لحافظون.[35]» این است که «ولینصرن اللَّه من ینصره.[36]»

این است که «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.[37]» اینها تعارف نیست که خدا با ما کرده است. حال، قدرتمندان دنیا عربده بکشند و علیه نظام جمهورى اسلامى تهمت بزنند. بحمداللَّه این‏جا بناى مستحکمى است. بنایى است که هر کس با آن زورآزمایى کند، دست و پنجه خودش را زخمى و مجروح خواهد کرد. امروز همه عوامل بقا و حیات، در نظام اسلامى هست. کسانى هم که گاهى اوقات نسبت به بعضى از کارهاى دینى و شعارهاى اسلامى، اعتراض دارند و نق مى‏زنند که «آقا؛ شما هم دیگر شورش را درآوردید! دائم راجع به ارزشهاى اسلامى مى‏گویید! فلان شعار دیگر چیست و فلان کار دیگر کدام است؟!» در واقع حرف دشمن را تکرار مى‏کنند. دشمن مایل نیست که اسلام به طور کامل پیاده شود؛ چون اگر اسلام به طور کامل پیاده شد، آسیب‏ناپذیر مى‏گردد. حال، براى این‏که آسیب‏پذیر شود، باید چه کار کنند؟ باید ناقصش کنند.باید یک گوشه‏اش را نگذارند عمل شود. مثلاً نسبت به «لایحه قصاص» و «قانون مجازات»، جنجال آفرینى کنند.

وظیفه علما و مبلّغین و روحانیون و معمّمین، این‏جا روشن مى‏شود. البته روشن است و بحمداللَّه، آقایان وظایفشان را خیلى خوب مى‏دانند. ما هم نمى‏خواهیم وظیفه علما را به آنان یادآور شویم. چون اهل علمند، و خودشان مى‏دانند. این‏که مى‏گوییم، براى «تذکّر» است. براى دانستن جوانان و تازه رسیدگان به این راه است که بدانند این راه، راه مبارکى است. این راه، راه شکست‏ناپذیرى است. این راه، راهى است که در آن، همه امکانات براى بقا، به وسیله حکمت پروردگار عالم، فراهم شده است. این راه، هم جهاد دارد، براى دفع دشمن؛ هم «رحماء بینهم» دارد، براى محیط قابل زیست در داخل کشور؛ هم «لاینهیکم‏اللَّه عن‏الذین لم یقاتلوکم» تا «ان تبروهم و تقسطوا الیهم[38]» دارد، براى ارتباطات حسنه با کشورها و ملتهاى دنیا و هم «انما  ینهیکم‏اللَّه عن‏الذین قاتلوکم فى‏الدین[39]» دارد، براى مبارزه با اسرائیل و امریکا. یعنى همه چیز دارد. هم دنیا دارد، هم آخرت، هم حفظ ارزشها با دقّت و وسواس و هم رفتن به دنبال سازندگى و ایجاد دنیاى خوب و استقرار و کشف بواطن طبیعت، به وسیله دستهاى توانا. همه چیز هست. هم عواطف و احساسات مردم را دارد، هم کمک الهى را دارد، هم کار در آن هست و هم توکّل. لذاست که آن وقت این آیه معنا پیدا مى‏کند: «و من یتّق اللَّه یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لا یحتسب.[40]» اگر تقوا باشد - یعنى، این مجموعه با هم باشد – آن وقت دیگر هیچ کس نمى‏تواند آسیب برساند.[41]

مسلمانان خصوصیتى دارند که مى‏توانند اراده خود را در حرکت عالم مؤثّر کنند. به خاطر چه؟ به خاطر احکام نورانى اسلام؛ بلکه به خاطر روحیّات و خلقیّاتى که اسلام به مسلمانان مى‏دهد؛ مثل ظلم ستیزى و کنار نیامدن با بدى و فساد، مثل امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و جهاد فى‏سبیل‏اللَّه، که جهاد فى‏سبیل‏اللَّه میدان گسترده وعرض عریضى دارد و مخصوص صحنه نبرد رویاروى جسمانى نیست، بلکه جهاد داخل خانه‏ها هم‏ممکن است و همه‏جا انسان مى‏تواند با دشمن خدا جهاد کند؛ اگر اراده داشته باشد و اگر بداند باید چه کارکند.

این، مجموعه احکام اسلامى است. این، جهاد و امربه‏معروف و عدم کنار آمدن بابدى و فساد و تحمّل نکردن ظلم است: «لاتظلمون و لاتظلمون[42]». مجموع این احکام و معارف موجب شده است مسلمان به طور طبیعى در هر جاى دنیا که هست - چه به صورت یک ملت و چه از یک ملت کوچکتر، تا یک فرد - به برکت این احکام قادر باشد اراده خود را در اداره جهان و محیط خودش مؤثّر سازد. این، خصوصیت مسلمان است. استعمارگران از چنین خصوصیتى ناراحتند. ظالمان عالم از چنین خصوصیتى نگرانند.[43]

استکبار مى‏خواهد در این کشور و در میان این ملت، ایمان عمیق نباشد، سرگرمى به شهوات باشد، »معروف« اسلامى نباشد و آنچه از نظر اسلام «منکر» است، رایج باشد.[44]

رشته بعدى هم رشته نهى‏ از منکر و امر به ‏معروف، در بالاترین شکل آن است که در نامه به معاویه در کتابهاى تاریخ نقل شده است - نقل شیعه هم نیست - اتّفاقاً این نامه را - تا آن جاکه در ذهنم هست - مورّخین سنّى نقل کرده‏اند؛ به گمانم شیعه نقل نکرده است؛ یعنى من برخورد نکرده‏ام؛ یا اگر هم نقل کرده‏اند، از آنها نقل کرده‏اند. آن نامه کذایى و نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف ، تا هنگام حرکت از مدینه است که بعد از به سلطنت رسیدن یزید است که این هم امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. «ارید ان امر بالمعروف وانهى عن المنکر».[45]و[46]

ببینید؛ یک انسان، هم در تلاش نفسانى و شخصى - تهذیب نفس - آن حرکت عظیم را مى‏کند؛ هم در صحنه و عرصه‏ى فرهنگى، که مبارزه با تحریف، اشاعه احکام الهى و تربیت شاگرد و انسانهاى بزرگ است و هم در عرصه سیاسى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. بعد هم مجاهدت عظیم ایشان، که مربوط به عرصه سیاسى است. این انسان، در سه عرصه مشغول خود سازى و پیشرفت است.[47]

حرکت و تلاش لازم است؛ هم در جبهه خودسازى - این مقدّم بر همه است؛ مثل امام حسین علیه‏السّلام که آقا و مولاى شماست - هم در جبهه سیاسى - که آن امربه‏معروف و حرکت و حضور سیاسى است و در جایى که لازم است، بیان مواضع و تبیین سیاسى در مقابل دنیاى استکبار - هم در جبهه فرهنگى - یعنى آدم سازى، خود سازى، خودسازى فکرى و اشاعه فکر و فرهنگ - اینها وظیفه همه کسانى است که امام حسین علیه السّلام را الگو مى‏دانند. خوشبختانه ملت ما همه نسبت به حسین‏بن‏على علیه السّلام خاضعند و آن بزرگوار را بزرگ مى‏شمارند. حتى خیلى از غیر مسلمانها این گونه‏اند.[48]

هنگامى که به خاطر هجوم دشمن، فریضه‏ى جهاد اهمیت مى‏یابد، یا بر اثر دشوارى زندگى قشرهایى از مردم، فریضه‏ى زکات و انفاق، همه را مخاطب مى‏سازد، یا به اقتضاى تلاش دشمن در عرصه‏ى فرهنگ و اخلاق، امر به‏ معروف و نهى‏ از منکر واجب همگانى مى‏شود، در همه‏ى این شرائط، نماز، نه فقط از شأن «خیرالعملى» فرو نمى‏افتد، بلکه به مثابه‏ى پشتوانه‏ى روحى و معنوى همه‏ى مجاهدتها و ایثارها و خطرپذیرى‏ها، بر اهمیت آن افزوده مى‏شود.[49]

نماز است که مایه‏هاى لازم ایثار و گذشت و توکل و تعبد را که پشتوانه‏ى حتمى واجبات پر خطر و دشوار همچون جهاد و نهى ‏از منکر و زکات است، در روح آدمى پدید مى‏آورد و او را شجاعانه بدان میدانها گسیل مى‏دارد.[50]

بهترین شیوه برخورد با منکرات چیست؟

بستگى به این دارد که چه کسى بخواهد برخورد کند. اگر شما بخواهید برخورد کنید، «زبان» است. شما به غیر از زبان، هیچ تکلیف دیگرى ندارید. نهى‏ازمنکر براى مردم، فقط زبانى است. البته براى حکومت، این‏طور نیست. اگر منکر بزرگى باشد، برخورد حکومت احیاناً ممکن است برخورد قانونى و خشن هم باشد؛ لیکن نهى‏ازمنکر و امربه‏معروف‏ى که در شرع مقدّس اسلام هست، زبان است؛ «انّما هى اللسان».

تعجّب نکنید. من به شما عرض مى‏کنم که تأثیر امر و نهى زبانى - اگر انجام گیرد - از تأثیر مشت پولادین حکومتها بیشتر است. من چند سال است که گفته‏ام امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر. البته عدّه‏اى این کار را مى‏کنند؛ اما همه نمى‏کنند. همه تجربه نمى‏کنند، مى‏گویند آقا چرا اثر نمى‏کند؛ تجربه کنید. منکرى را که دیدید، با زبان تذکّر دهید. اصلاً لازم هم نیست زبان گزنده باشد و یا شما براى رفع آن منکر، سخنرانى بکنید. یک کلمه بگویید: آقا! خانم! برادر! این منکر است. شما بگویید، نفر دوم بگوید، نفر سوم بگوید، نفر دهم بگوید، نفر پنجاهم بگوید؛ کى مى‏تواند منکر را ادامه دهد؟

البته به شما بگویم عزیزان من! منکر را باید بشناسید. چیزهایى، ممکن است به نظر بعضى منکر بیاید؛ در حالى که منکر نباشد. باید معروف و منکر را بشناسید. واقعاً باید بدانید این منکر است. بعضى گفته‏اند که باید احتمال تأثیر وجود داشته باشد. من مى‏گویم احتمال تأثیر، همه جا قطعى است؛ مگر در نزد حکومتهاى قلدر، قدرتمندان و سلاطین. آنهایند که البته حرف حساب به گوششان فرو نمى‏رود و اثر نمى‏کند؛ اما براى مردم چرا. براى مردم، حرف اثر دارد. بنابراین، پاسخ من این شد که بهترین روش براى شما که از من سؤال کردید، «زبان» است.[51]

وظیفه جوانان حزب‏الّلهى و مؤمن در مقابل کجرویها و سوءنیّتهایى که در بعضى جاها مشاهده مى‏شود، چیست؟

اگر منکر است، وظیفه نهى ‏از منکر است.[52]

لطفاً بفرمایید آیا در زمینه فرهنگى، اقدام انقلابى را صلاح مى‏دانید؟ به عبارت دیگر، در زمینه فسق و فجور، آیا برخورد فیزیکى را در مواردى که مسؤولان کوتاه آمده و به وظیفه خود عمل نمى‏کنند، صلاح مى‏دانید؟

نه. شما شرعاً به‏هیچ‏وجه موظّف به برخورد فیزیکى با منکر نیستید؛ شما فقط موظّف به گفتن هستید. شما چه‏کار دارید؛ حرف خود را بگویید. شما نمى‏گویید، خیال مى‏کنید که اگر بگویید، نمى‏شود. امتحان کنید، بگویید؛ بارها هم بگویید. البته یک نفر بگوید، معلوم است که اثر نمى‏کند. دیگران را وادار کنید بگویند. خود گفتن، اثرش به مراتب از مشت بیشتر است؛ حتّى گاهى از اخم هم اثرش بیشتر است؛ با این‏که اخم اثر سازنده دارد و مثل مشت نیست. به‏هرحال، در نهى‏ازمنکر، اگر برخورد فیزیکى لازم باشد، کار حکومت است، نه کار مردم؛ مگر وقتى که حکومت اجازه دهد و کسى را مأمور کند. آن بحث دیگرى است که ما امروز چنین وضعى نداریم. ما واقعاً کسى را مأمور نمى‏کنیم و مصلحت نمى‏دانیم که این‏طور چیزها وجود داشته باشد.[53]

در خصوص امر به ‏معروف و نهى‏ از منکر حدیثى دیدم که از جمله چیزهایى که براى آمربه‏معروف و ناهى‏ازمنکر ذکر مى‏کند، «رفیق فیما یأمر و رفیق فیما ینهى[54]» بود. آن جایى که جاى رفق است - که غالب جاها هم از این قبیل است - انسان باید با «رفق» عمل کند؛ براى این که بتواند با محبّت آن حقایق را در دلها و در ذهنها جا بدهد و جایگزین کند. تبلیغ براى این است؛ براى زنده کردن احکام الهى و اسلامى است.[55]

چهره دوم در مورد پایبندى به اسلام، عمل فردى اشخاص است. در این‏جا دیگر آن صلابت و قاطعیت و اعمال قدرت، وجود ندارد. این‏جا موعظه، نصیحت، زبان خوش و امربه‏معروف است. امام، به این عقیده داشت. پس اوّل چیزى که در خطّ امام، مهم است، تعقیب هدف اسلامى و حاکمیت اسلامى در صحنه ایمان و در صحنه عمل است.

یک نکته را هم مى‏خواهم یادآورى کنم و آن نظام امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر واجب حتمى همه است؛ فقط من و شما به عنوان مسؤولان کشور وظیفه‏مان در باب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر سنگین‏تر است. باید از شیوه‏ها و وسایل مناسب استفاده کنیم؛ اما آحاد مردم هم وظیفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه، واجب امربه‏معروف نه از وجوب مى‏افتد، نه ارزش تأثیرگذاریش ساقط مى‏شود. قوام و رشد و کمال و صلاح، وابسته به امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است. اینهاست که نظام را همیشه جوان نگه مى‏دارد. حال که نظام ما بیست‏ویکساله و جوان است و در مقایسه با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله پیر کمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است؛ اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد، چنانچه امربه‏معروف باشد و شما وظیفه خودتان بدانید که اگر منکرى را در هر شخصى دیدید، او را از این منکر نهى کنید، آنگاه این نظام اسلامى، همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى‏ماند. طرف امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر فقط طبقه عامه مردم نیستند؛ حتى اگر در سطوح بالا هم هستند، شما باید به او امر کنید؛ نه این‏که از او خواهش کنید؛ باید بگویید: آقا! نکن؛ این کار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلاء باشد. البته این استعلاء معنایش این نیست که آمران حتماً باید بالاتر از مأموران، و ناهیان بالاتر از منهیان باشند؛ نه، روح و مدل امربه‏معروف، مدل امر و نهى است؛ مدل خواهش و تقاضا و تضرّع نیست. نمى‏شود گفت که خواهش مى‏کنم شما این اشتباه را نکنید؛ نه، باید گفت آقا! این اشتباه را نکن؛ چرا اشتباه مى‏کنى؟ طرف، هر کسى هست - بنده که طلبه حقیرى هستم - از بنده مهمتر هم باشد، او هم مخاطب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر قرار مى‏گیرد.[56]

هر چند فریضه‏ى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر یکى از بزرگترین واجبات اسلامى است و توصیه به آن در قرآن و گفتارهاى پیامبر خدا (صلّى‏اللَّه‏علیه‏وآله‏وسلّم) و امیر مؤمنان و دیگر امامان : داراى لحنى کم نظیر و تکان دهنده است، ولى اگر کسى از این همه چشم پوشى کند و تنها به نداى خرد انسانى گوش بسپرد، باز هم بیشک این عمل سازنده را فریضه و تکلیف خواهد شمرد. به نیکى خواندن و از بدى برحذر داشتن را کدام خرد سالم، ستایش نمیکند؟ و کدام انسان خیرخواه و حسّاس، از آن روى میگرداند؟ هنگامى که به این وظیفه عمل شود، به تعداد آمران و ناهیان، دعوت به خیر در میان مردم صورت میگیرد، و بیگمان لبیک گویان به این دعوت نیز کم نخواهند بود. این فراخوانى، بگمان زیاد بر خود داعیان نیز نشانه‏ى نیک برجاى میگذارد و از دو سو، راه صلاح را هموار می‌سازد. کار نیکى که مخاطب خود را به آن امر می‌کنیم و رفتار زشتى که وى را از آن برحذر می‌داریم، هر چه بزرگتر و تأثیر اجتماعى یا فردى آن ژرفتر و ماندگارتر باشد، امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر ما ارزشمندتر است و چنین است که عمل به این وظیفه، تضمین کننده‏ى دوام و استحکام حکومت صالحان است، و رهاکردن و به فراموشى سپردن آن، زمینه ساز سلطه‏ى اشرار و نابکاران.

شما دوستان ارجمند که اکنون همت به ترویج این فریضه گماشته‏اید، کار بزرگ خود را چنانکه شایسته‏ى این فریضه است، پاس بدارید و با همه‏جانبه‏نگرى در این کار، زبان بدگویان و ذهن بى‏خبران را از فرو افتادن در ورطه‏ى ناسپاسى از این عمل‏اصلاحى بزرگ، نجات بخشید.

از خداوند متعال توفیق روزافزون شما را مسئلت میکنم.

سیدعلى خامنه‏اى

23/8/79

بخش دیگرى که باز آن را مختصر عرض مى‏کنم - که مربوط به عموم مردم است - در درجه اوّل عبارت است از امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر در مسائل اجتماعى؛ البته در مسائل فردى، تقوا بسیار زیاد مورد توصیه امیرالمؤمنین است؛ اما در زمینه مسائل اجتماعى شاید هیچ خطابى به مردم شدیدتر، غلیظتر، زنده‏تر و پرهیجان‏تر از خطاب امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نیست. امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، یک وظیفه عمومى است. البته ما باید تأسّف بخوریم از این‏که معناى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، درست تشریح نمى‏شود. امربه‏معروف، یعنى دیگران را به کارهاى نیک امر کردن. نهى‏ازمنکر، یعنى دیگران را از کارهاى بد نهى کردن. امر و نهى، فقط زبان و گفتن است. البته یک مرحله قبل از زبان هم دارد که مرحله قلب است و اگر آن مرحله باشد، امربه‏معروف زبانى، کامل خواهد شد. وقتى که شما براى کمک به نظام اسلامى مردم را به نیکى امر مى‏کنید - مثلاً احسان به فقرا، صدقه، راز دارى، محبّت، همکارى، کارهاى نیک، تواضع، حلم، صبر - و مى‏گویید این کارها را بکن؛ هنگامى که دل شما نسبت به این معروف، بستگى و شیفتگى داشته باشد، این امر شما، امر صادقانه است. وقتى کسى را از منکرات نهى مى‏کنید - مثلاً ظلم کردن، تعرض کردن، تجاوز به دیگران، اموال عمومى را حیف و میل کردن، دست درازى به نوامیس مردم، غیبت کردن، دروغ گفتن، نمّامى کردن، توطئه کردن، علیه نظام اسلامى کار کردن، با دشمن اسلام همکارى کردن - و مى‏گویید این کارها را نکن؛ وقتى که در دل شما نسبت به این کارها بغض وجود داشته باشد، این نهى، یک نهى صادقانه است و خود شما هم طبق همین امر و نهى‏تان عمل مى‏کنید. اگر خداى نکرده دل با زبان همراه نباشد، آن‏گاه انسان مشمول این جمله مى‏شود که «لعن اللَّه الامرین بالمعروف التّارکین له».[57] کسى که مردم را به نیکى امر مى‏کند، اما خود او به آن عمل نمى‏کند؛ مردم را از بدى  نهى مى‏کند، اما خود او همان بدى را مرتکب مى‏شود؛ چنین شخصى مشمول لعنت خدا مى‏شود و سرنوشت بسیار خطرناکى خواهد داشت.

اگر معناى امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر و حدود آن براى مردم روشن شود، معلوم خواهد شد یکى از نوترین، شیرین‏ترین، کارآمدترین و کارسازترین شیوه‏هاى تعامل اجتماعى، همین امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر است و بعضى افراد دیگر درنمى‏آیند بگویند »آقا! این فضولى کردن است«! نه؛ این همکارى کردن است؛ این نظارت عمومى است؛ این کمک به شیوع خیر است؛ این کمک به محدود کردن بدى و شرّ است؛ کمک به این است که در جامعه اسلامى، گناه، همیشه گناه تلقّى شود. بدترین خطرها این است که یک روز در جامعه، گناه به عنوان ثواب معرفى شود؛ کار خوب به عنوان کار بد معرفى شود و فرهنگها عوض شود. وقتى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر در جامعه رایج شد، این موجب مى‏شود که گناه در نظر مردم همیشه گناه بماند و تبدیل به ثواب و کار نیک نشود. بدترین توطئه‏ها علیه مردم این است که طورى کار کنند و حرف بزنند که کارهاى خوب - کارهایى که دین به آنها امر کرده است و رشد و صلاح کشور در آنهاست - در نظر مردم به کارهاى بد، و کارهاى بد به کارهاى خوب تبدیل شود. این خطر بسیار بزرگى است.

بنابراین اوّلین فایده امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر همین است که نیکى و بدى، همچنان نیکى و بدى بماند. از طرف دیگر، وقتى در جامعه گناه منتشر شود و مردم با گناه خو بگیرند، کار کسى که در رأس جامعه قرار دارد و مى‏خواهد مردم را به خیر و صلاح و معروف و نیکى سوق دهد، با مشکل مواجه خواهد شد؛ یعنى نخواهد توانست، یا به آسانى نخواهد توانست و مجبور است با صرف هزینه فراوان این کار را انجام دهد. یکى از موجبات نا کامى تلاشهاى امیرمؤمنان - با آن قدرت و عظمت - در ادامه این راه، که بالاخره هم به شهادت آن بزرگوار منجر شد، همین بود. روایتى که مى‏خوانم، روایت تکان دهنده و عجیبى است. مى‏فرماید: «لتأمرنّ بالمعروف و لتنهون عن المنکر او لیسلّطنّ اللَّه علیکم شرار کم فیدعو خیارکم فلا یستجاب لهم[58]»؛ باید امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر را میان خودتان اقامه کنید، رواج دهید و نسبت به آن پایبند باشید. اگر نکردید، خدا اشرار و فاسدها و وابسته‏ها را بر شما مسلّط مى‏کند؛ یعنى زمام امور سیاست کشور به مرور به دست امثال حجّاج بن یوسف خواهد افتاد! همان کوفه‏اى که امیرالمؤمنین در رأس آن قرار داشت و در آن‏جا امر و نهى مى‏کرد و در مسجدش خطبه مى‏خواند، به خاطر ترک امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، به مرور به جایى رسید که حجّاج‏بن‏یوسف ثقفى آمد و در همان مسجد ایستاد و خطبه خواند و به خیال خود مردم را موعظه کرد! حجّاج چه کسى بود؟ حجّاج کسى بود که خون یک انسان در نظر او، با خون یک گنجشک هیچ تفاوتى نداشت! به همان راحتى که یک حیوان و یک حشره را بکشند، حجّاج یک انسان را مى‏کشت. یک بار حجّاج دستور داد و گفت همه مردم کوفه باید بیایند و شهادت بدهند که کافرند و از کفر خودشان توبه کنند؛ هر کس بگوید نه، گردنش زده مى‏شود! با ترک امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، مردم این‏گونه دچار ظلمهاى عجیب و غریب و استثنایى و غیر قابل توصیف و تشریح شدند. وقتى که امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر نشود و در جامعه خلافکارى، دزدى، تقلّب و خیانت رایج گردد و بتدریج جزو فرهنگ جامعه شود، زمینه براى روى کار آمدن آدمهاى ناباب فراهم خواهد شد.

البته امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر حوزه‏هاى گوناگونى دارد که باز مهمترینش حوزه مسؤولان است؛ یعنى شما باید ما را به معروف امر، و از منکر نهى کنید. مردم باید از مسؤولان، کار خوب را بخواهند؛ آن هم نه به صورت خواهش و تقاضا؛ بلکه باید از آنها بخواهند. این مهمترین حوزه است. البته فقط این حوزه نیست؛ حوزه‏هاى گوناگونى وجود دارد.

در مسأله امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر، فقط نهى‏ازمنکر نیست؛ امربه‏معروف و کارهاى نیک هم هست. براى جوان، درس خواندن، عبادت کردن، اخلاق نیک، همکارى اجتماعى، ورزش صحیح و معقول و رعایت آداب و عادات پسندیده در زندگى، همه جزو اعمال خوب است. براى یک مرد، براى یک زن و براى یک خانواده، وظایف خوب و کارهاى بزرگى وجود دارد. هر کسى را که شما به یکى از این کارهاى خوب امر بکنید - به او بگویید و از او بخواهید - امربه‏معروف است. نهى‏ازمنکر هم فقط نهى از گناهان شخصى نیست. تا مى‏گوییم نهى‏ازمنکر، فوراً در ذهن مجسّم مى‏شود که اگر یک نفر در خیابان رفتار و لباسش خوب نبود، یکى باید بیاید و او را نهى‏ازمنکر کند. فقط این نیست؛ این جزء دهم است.

 نهى‏ازمنکر در همه زمینه‏هاى مهم وجود دارد؛ مثلاً کارهایى که افراد توانا دستشان مى‏رسد و انجام مى‏دهند؛ همین سوء استفاده از منابع عمومى؛ همین رفیق‏بازى در مسائل عمومى کشور، در باب واردات، در باب شرکتها و در باب استفاده از منابع تولیدى و غیره؛ همین رعایت رفاقتها از سوى مسؤولان. یک وقت دو نفر تاجر و کاسبند و با هم همکارى و رفاقت مى‏کنند، آن یک حکم دارد؛ یک وقت است که آن کسى که مسؤول دولتى است و قدرت و اجازه و امضاء در دست اوست، با یک نفر رابطه ویژه برقرار مى‏کند؛ این آن چیزى است که ممنوع و گناه و حرام است و نهى از آن بر همه کسانى که این چیزها را فهمیده‏اند - در خود آن اداره، در خود آن بخش، بر مافوق او، بر زیردست او - واجب است؛ تا فضا براى کسى که اهل سوء استفاده است، تنگ شود.

 در محیط خانواده هم مى‏شود نهى‏ازمنکر کرد. در بعضى از خانواده‏ها حقوق زنان رعایت نمى‏شود؛ در بعضى از خانواده‏ها حقوق جوانان رعایت نمى‏شود؛ در بعضى از خانواده‏ها، بخصوص حقوق کودکان رعایت نمى‏شود. اینها را باید به آنها تذکّر داد و از آنها خواست. حقوق کودکان را تضییع کردن، فقط به این هم نیست که انسان به آنها محبّت نکند؛ نه. سوء تربیتها، بى‏اهتمامیها، نرسیدنها، کمبود عواطف و از این قبیل چیزها هم ظلم به آنهاست.

منکراتى که در سطح جامعه وجود دارد و مى‏شود از آنها نهى کرد و باید نهى کرد، از جمله اینهاست: اتلاف منابع عمومى، اتلاف منابع حیاتى، اتلاف برق، اتلاف وسایل سوخت، اتلاف مواد غذایى، اسراف در آب و اسراف در نان. ما این همه ضایعات نان داریم؛ اصلاً این یک منکر است؛ یک منکر دینى است؛ یک منکر اقتصادى و اجتماعى است؛ نهى از این منکر هم لازم است؛ هر کسى به هر طریقى که مى‏تواند؛ یک مسؤول یک طور مى‏تواند، یک مشترى نانوایى یک طور مى‏تواند، یک کارگر نانوایى طور دیگر مى‏تواند. طبق بعضى از آمارهایى که به ما دادند، مقدار ضایعات نان ما برابر است با مقدار گندمى که از خارج وارد کشور مى‏کنیم! آیا این جاى تأسّف نیست؟! همه اینها منکرات است و نهى از آنها لازم است. طبق نهج‏البلاغه، امیرالمؤمنین نهى از اینها را یکى از محورهاى اصلى توصیه‏هاى خود قرار داده است. در باب مسؤولان، آن‏طور مشى کردن و عمل کردن و دستور دادن و قاعده معیّن کردن؛ در باب عموم مردم هم آنها را وادار کردن به حضور، به فعالیت و به احساس مسؤولیت در مسائل اجتماعى، با همین امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر.

وظیفه بزرگى بر دوش ما قرار دارد. امیرالمؤمنین جان مبارک خود را بر سر این کار گذاشت؛ همچنان که تمام عمر خود را از وقتى که مى‏توانست تلاشى بکند - از همان وقتى که اسلام آورد، از اوان کودکى تا آخر عمر؛ چه دوران مکه، چه دوران مدینه، چه دوران بعد، چه در دوران خلافت - در همین راه مصرف کرد و یک آن از مجاهدت و تلاش در راه خدا باز نایستاد. براى انسان والایى که مى‏خواهد برفراز همه پدیده‏هاى عالم وجود پرواز کند و هیچ چیزى پابند او نباشد و او را اسیر نکند، اسوه حقیقى، امیرالمؤمنین است.[59]

یک جریان فساد هم فسادهاى اخلاقى و رواج منکرات است. با این هم باید مقابله و مبارزه کرد. ما خوب مى‏دانیم، این جزو تعالیم اسلام است که با زبان و تبیین باید مردم را با فضایل اخلاقى آشنا کرد و از منکرات دور نگه‏داشت. این به جاى خود درست؛ اما با شیوع منکرات و با تظاهر به آن باید مقابله کرد. اسلام مرتکب منکر را نصیحت و هدایت مى‏کند؛ اما حد هم براى او مى‏گذارد. با صرف زبان و توصیه نمى‏شود کارى کرد. قدرت نظام باید جلو سیر فحشا و فساد را بگیرد. اجازه ندهید که هوسهاى یک عدّه معدود و یک گروه کوچک و اندک در داخل جامعه، موجب اغواى ذهن و فکر دختر و پسر جوان و مرد و زن مؤمنى شود که هیچ انگیزه فسادى ندارند. شما باید جلو آن‏گونه افراد را بگیرید[60]

تخلّف از قانون و خروج از مدار قانونى براى مقابله با هر چیزى که به نظر انسان منکر مى‏آید - بدون اجازه حکومت - خودش یک جرم است؛ مگر نهى‏ازمنکر زبانى، که بارها گفتیم نهى‏ازمنکر زبانى جایز و واجب و وظیفه همه است و در هیچ شرایطى هم ساقط نمى‏شود؛ اما آن‏جایى که نوبت اجرا و عمل برسد، همه باید طبق قوانین عمل کنند. هیچ چیزى مجوّز این نیست که بگویند چون نیروى انتظامى و قوّه قضایّیه عمل نکردند، خودمان وارد میدان شدیم؛ نخیر، آن روزى که لازم باشد مردم براى حادثه‏اى خودشان وارد عمل شوند، رهبرى صریحاً به آنها خواهد گفت.[61]

بزرگترین نعمت خدا وجود این نظام است و بزرگترین معروف، دفاع از این نظام است.[62]

امربه‏معروف و نهى‏ازمنکر هم جزو مهمترین مسائلى است که جوانان باید به آن اهتمام کنند. همچنین در برابر فریب رسانه‏ها در واژگونه جلوه دادن حقایق، تسلیم نشوند. امروز مهمترین تلاش دشمن این است که از پیشرفته‏ترین ابزار و روشهاى ارتباطاتى مدرن و فوق مدرن استفاده کند؛ براى این‏که حقایق کشور ما را واژگونه جلوه دهد. تسلیم خواسته آنها نشوید و اندیشمندانه با مسائل برخورد کنید.[63]

* چند وقتى است که مشکل بدحجابى و ارائه فرهنگهاى غلط در دانشگاهها دغدغه بسیج این دانشگاهها شده است. اگر قاطعیت را ملازمه کارمان کنیم، مطرود خواهیم شد. پیشنهاد حضرتعالى چیست؟

- قاطعیت یعنى چه؟ یعنى برخورد فیزیکى و جسمانى؟ این‏که درست نیست و ما اصلاً این را توصیه نمى‏کنیم؛ اما گفتن و تذکّر دادن، خوب است. چه اشکال دارد با اخلاق خوب تذکّر دهند؟ دیروز حدیثى را براى جمعى مى‏خواندم که آمر به معروف و ناهى از منکر باید خودش به آنچه دارد امر و نهى مى‏کند، هم عالم باشد و هم عامل. »رفیق لمن یأمر و رفیق لمن ینهى«؛ با رفق و مدارا امر و نهى کند. امر و نهى، یعنى دستور دادن - بکن، نکن - غیر از تمنا کردن است؛ اما همین را با رفق، مدارا و محبّت - نه با خشونت - انجام دهد. به نظرم این‏طورى باید عمل شود.[64]

* با توجّه به این‏که یکى از جنبه‏هاى تهاجم دشمن، تهاجم فرهنگى و فاسد کردن جوانان و بخصوص زنان و توجه دادن مردم به شهوات و نفسانیّات است و در بسیارى از جوامع اسلامى، دشمنان ابتدا از این طریق مردم را خلع سلاح کرده‏اند، و نیز با توجّه به بحران کنونى حجاب در جامعه و حتّى در دانشگاهها، وظیفه مردم، بخصوص دانشجویان و تشکّلهاى اسلامى در جامعه و در دانشگاهها چیست و راه حل، حکم و توصیه شما در این مورد به تشکّلهاى اسلامى چیست؟

-  توصیه بنده معلوم است: حجاب را رعایت کنید و این لازم و واجب است. به برادر یا خواهرى که این نامه را نوشته‏اند، مى‏خواهم بگویم این‏طور هم نیست که شما مى‏گویید زنهاى ما بى‏حجاب شده‏اند. ممکن است بعضى بگویند چشم شما به خواهرانى افتاده که همه حجاب دارند؛ نه، من گاهى به خیابان مى‏روم تا مخصوصاً وضع مردان و زنان را ببینم؛ البته با نگاه حلال و نه حرام. آن‏طور که بعضى تصویر مى‏کنند، به نظر من نمى‏آید. البته چرا، اشکالاتى وجود دارد؛ من هم از همه گوشه و کنارها با خبر نیستم. هرجا چنین وضعى وجود داشته باشد، راه آن نهى‏ازمنکر است.[65]

در جامعه اسلامى تکلیف عامه مردم امر به معروف و نهى از منکر با لسان است .

امروز امر به معروف و نهى از منکر هم مسئولیت شرعى و هم مسئولیت انقلابى و سیاسى شماست .

نقش امر به معروف و نهى از منکر در ایران اسلامى روز به روز حیاتى تر مى شود.

پایه دین و اساس جهاد را امر به معروف و نهى از منکر محکم و استوار مى کند.

مهمترین وظیفه اى که در صراط امر به معروف و نهى از منکر وجود دارد این است که باید نیرو هیا مؤمن و حزب الله و آمر به معروف و ناهى از منکر و آنهایى که انگیزه دارند ، در نظام اسلامى در صحنه باشند و همه جا حضور داشته باشند.

آحاد مردم باید با شجاعت و قوت نفس از عملى شدن خلافهاى سیاسى ، اقتصادى ، ادارى و فرهنگى در جامعه ممانعت کنند .

چیزى که جامعه را اصلاح میکند همین نهى از منکر زبانى است . اگر افکار عمومى روى وجود و ذهن آدم بدکار سنگینى کند ، این براى او شکننده ترین چیز هاست .

امر به معروف و نهى از منکر طنین وحى و صداى خداست که در گوش هستى مى پیچد و آواى انبیاست که زمین و زمان را به عبادت و عدالت و وحدت فرا مى خواند .

جامعه اسلامى باید با امر به معروف و نهى از منکر مانع بروز هر گونه فساد بشود.

مسأله امر به معروف و نهى از منکر تکلیف همیشگى مسلمانهاست .

همه مردم باید وظیفه امر به معروف و نهى از منکر را براى خود قائل باشند و با لحن مناسب خلاف و گناه را به خاطى تذکر دهند.

هنگامى ممکن است همه آحاد یک ملت آمر به معروف و ناهى از منکر باشند که همه در متن مسائل کشور به معناى واقعى حضور داشته باشند.

قوام حکومت اسلامى و بقاى حاکمیت اخیار به این است که در جامعه امر به معروف و نهى از منکر زنده‏باشد.

امر به نیکى و صلاح و نهى از بدیها ، مفاسد و تخلفات از نظر قرآن کریم و اسلام ، تضمین کننده خط صحیح و راه راست است .

 امر به معروف و نهى از منکر در مقیاس وسیع و عمومى حتى از جهاد بالاتر است .

امر به معروف و نهى از منکر که یکى از ارکان اسلامى اسلام و ضامن بر پا داشتن همه فرایض اسلامى‏است، باید در جامعه ما احیاء شود.

روحانیون در محیط هاى مختلف یکى از مهمترین عوامل نهى از منکر و امر به معروف هستند . نمى شود این واجب الهى را در دایره هاى کوچک محدود کرد . این کار ، کار همه است .

علماى دین باید مردم را هدایت و راهنمایى کنند ، کیفیت نهى از منکر را براى مردم بیان کنند و منکر را براى آنها شرح بدهند.

امر به معروف و نهى از منکر فقط این نیست که ما براى اسقاط تکلیف ، دو کلمه بگوییم ، آن هم در مقابل منکراتى که معلوم نیست مهمترین منکرات باشند.

مأمورین رسمى چه مأمورین انتظامى و چه مأمورین قضایى حق ندارند از مجرم دفاع بکنند . مأمورین باید از آمر و ناهى شرعى دفاع بکنند . دستگاه حکومت ما باید از آمر به معروف و ناهى از منکر دفاع بکنند.

هر کس به اندازه وسعت وجودى و شعاع قدرت خود مسئول است و نباید در مقابل تخلفات ، بدعت گذاریها از میان رفتن سنت ها و زمینه سازى هایى که براى تهاجم دشمن صورت مى گیرد ، بى تفاوت باقى بماند.

در مسائل جهانى ، ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى موظف به امر به معروف و نهى از منکر هستند.

تکلیف الهى امر به معروف و نهى از منکر وظیفه شرعى عموم مسلمین است و در همه جا باید انجام شود.

امر به معروف هم مثل نماز واجب است .

جامعه اسلامى با امر به معروف و نهى از منکر زنده مى ماند.

دشمن از راه اشاعه فرهنگ غلط ، فساد و فحشا سعى مى کند جوانهاى ما را از دست ما بگیرد.

امر به معروف و نهى از منکر براى طراوت داشتن و حرکت دائمى دین یک امر ضرورى و لازم است .

امر به معروف متعلق به همه مردم است .

اگر چنانچه کار دست حزب الهى ها نبود ما این مرزهایى را که امروز داریم نداشتیم .

قوام حکومت اسلامى به امر به معروف و نهى از منکر است .

همه باید حزب الهى ها را باور کنند ، آنها مرزهاى میهن اسلامى را حفظ کردند.

نیرو هاى حزب الهى و انقلابى همه موانع را از سر راه بر میدارند .

 استفاده از حزب الهى و جبهه رفته افتخارات روز افزون را در پى خواهد داشت .

همه باید امر به معروف و نهى از منکر بکنند.

 



1- 23/4/68، پیام به ملت شریف ایران، در پایان چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی (ره).

2- سوره حج، آیه 41.

3- 19/10/68، سخنرانی در دیدار با جمع کثیری از اقشار مختلف مردم قم، به مناسبت فرا رسیدن 19 دی ماه (سالروز قیام مردم قم).

4- 23/4/68، پیام به ملت شریف ایران، در پایان چهلمین روز ارتحال حضرت امام خمینی (ره).

5- 23/12/68، پاسخ به نامه‏ى حجةالاسلام والمسلمین عباس واعظ طبسى، در مورد موقوفات و متعلقات آستان قدس رضوى

6- 10/3/69، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره).

7- 10/3/69، پیام به مناسبت اولین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى(ره).

8- 10/10/69، بیانات در دیدار با فرماندهان و جمعى از پاسداران کمیته‏هاى انقلاب اسلامى.

9- سخنرانى در دیدار با گروه کثیرى از دانشجویان و دانش‏آموزان، به مناسبت سیزدهم آبان ماه (روز ملى مبارزه با استکبار).

10- سخنرانى در دیدار با جمعى از روحانیون، ائمه‏ى جماعات و وعاظ نقاط مختلف کشور در آستانه‏ى ماه‏مبارک رمضان.

11- 15/7/70، پیام به اولین اجلاس سالیانه‏ى اقامه‏ى نماز در مشهد مقدس.

12- نهج‏البلاغه: کلمات قصار، ص 374.

13- 22/4/71، بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامى در دیدار فرماندهان گردانها، گروهانها و دسته‏هاى عاشوراى نیروهاى مقاومت بسیج سراسرکشور.

14- بحارالانوار، ج 73، ص 372.

15- 7/5/71، بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار علما و روحانیان.

16- 4/6/71، بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار اعضاى انجمنهاى اسلامى ادارات، کارخانه‏ها وبیمارستانهاى سراسر کشور.

17- 29/7/71، بیانات مقام معظم رهبرى در مراسم دیدار قشرهاى مختلف مردم با معظّم‏له.

18- 1/11/71، بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار مسؤولان و کارگزاران نظام، به مناسبت عید مبعث.

19- 27/12/71، پیام نوروزى رهبر معظم انقلاب اسلامى به مناسبت حلول سال 1372 هجرى شمسى.

20- 4/6/71، دقت شود عنوان سخنرانى استخراج شود.

21- 14/6/72، بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار مسؤولان و قشرهاى مختلف مردم در روز «ولادت پیامبر اکرم6 و امام صادق7».

22- 13/12/72، بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران 21 رمضان 1414.

23- 19/3/74، بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه‏هاى نماز جمعه (عاشوراى 1416).

24- 14/6/74، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در آغاز درس خارج فقه.

25- 1/12/74، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز عید فطر.

26- 1/12/74، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در خطبه‌های نماز عید فطر.

27- سوره حج، آیه 41.

28- بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار فرماندهان و اعضاى «نیروى انتظامى» به مناسبت «هفته نیروى انتظامى».

29- بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى و فرمانده کلّ قوادر جمع فرماندهان، مسؤولان و پرسنل سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و نیروى انتظامى و جمعى از جانبازان انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار.

30- سوره نحل، آیه 125.

31- سوره بنی اسرائیل، آیه 39.

32- ؟

33- سوره نحل، آیه 125.

34- سوره نحل، آیه 125.

35- سوره حجر، آیه 9.

36- سوره حج، آیه 40.

37- سوره عنکبوت، آیه 69.

38- سوره ممتحنه، آیه 8.

39- سوره ممتحنه، آیه 9.

40- سوره طلاق، آیه 2 و 3.

41- بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار روحانیون و مبلّغان، در آستانه «ماه محرم».

42- سوره بقره، آیه 279.

43- 16/3/75، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با اقشار مختلف مردم و میهمانان خارجى شرکت کننده‏در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینى (ره).

44- 9/8/75، بیانات مقام معظم رهبرى به مناسبت روز مبارزه با استکبار جهانى.

45- بحارالانوار، ج 44، ص 329.

46- 24/9/75، بیانات معظم رهبرى در دیدارپاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار.

47- 24/9/75، بیانات معظم رهبرى در دیدارپاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار.

48- 24/9/75، بیانات معظم رهبرى در دیدارپاسداران انقلاب اسلامى به مناسبت روز پاسدار.

49- 7/7/76، پیام به اجلاس نماز.

50- 7/7/76، پیام به اجلاس نماز.

51- 22/2/77، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران.

52- 22/2/77، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران.

53- 22/2/77، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در جلسه پرسش و پاسخ دانشگاه تهران.

54- خصال، ص 109، (امام صادق علیه‌السلام).

55- 23/1/78، متن کامل بیانات مقام معظم رهبری در دیدار علما و روحانیون و مبلغان در آستانه‌ی ماه محرم‌الحرام.

56- 19/4/79، بیانات مقام معظم رهبری در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام جمهوری اسلامی ایران.

57- تفسیرالصادقین، ج 1، ص 339.

58- تهذیب‌الاحکام، ج 6، ص 176.

59- 25/9/79، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در خطبه‏هاى نماز جمعه تهران.

60- 11/5/80، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى.

61- 11/5/80، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى پس از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى آقاى سید محمد خاتمى.

62- 15/6/80، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار اعضاى مجلس خبرگان.

63- 12/8/80، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى‏در دیدار جوانان استان اصفهان.

64- 22/2/82، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى.

65- 22/2/82، بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در جلسه پرسش و پاسخ دانشجویان دانشگاه شهید بهشتى.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۵۶
MEYSAM ESMAEILI

بیست حدیث در مورد حجاب زن و مرد

  1)  امام على علیه السّلام فرموده اند : پوشیده و محفوظ داشتن زن مایه آسایش بیشتر و دوام زیبایى اوست . غرر الحکم(5820)  2) امام صادق علیه السلام می فرمایند: حجاب زن برای طراوت و زیبایی اش مفیدتر می باشد.                     ( المستدرک، ج5)  3)  امیرالمومنین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:«با پوشش و حجابی که برای همسرانت قرار می‌دهی، چشم آنان را از هوس و حرام بازمی‌داری، چرا که حجاب برای آنها ثبات بیشتری به ارمغان می آورد. از خروج بی‌حساب و بی‌رویه زنان جلوگیری کن، زیرا مفاسدی دارد؛ و اگر می‌توانی، کاری کن که همسرانت غیر از تو را نشناسند و با مردان رفت و آمد نداشته باشند 4) حضرت موسی بن جعفر علیه السلام از پدران گرامیش از حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام نقل فرمود که: روزی شخص نابینایی اجازه ورود خواست. فاطمه علیهاسلام برخاست و چادر به سر کرد. رسول خدا فرمود:« چرا از او رو می‌گیری، او که تو را نمی‌بیند؟» فاطمه عرض کرد:« او مرا نمی‌بیند، اما من که او را می بینم. و او اگر چه مرا نمی‌بیند ولی بوی مرا که حس می‌کند   5) رسول خدا(ص) از حضرت جبرئیل(ع) سوال نمود که آیا فرشتگان خنده و گریه دارند؟ جبرئیل فرمود: بله. (یکی از آنجاهایی که فرشتگان می‌خندند) زمانی است که زن بی‌حجابی و بدحجابی می‌میرد، و بستگان او را در قبر می‌گذارند و روی آن زن را با خشت و خاک می‌پوشانند تا بدنش دیده نشود. فرشتگان می‌خندند و می‌گویند: تا وقتی که جوان بود و با دیدنش هر کسی را تحریک می‌کرد و به گناه می‌انداخت(پدر و برادر و شوهرش و...از خود غیرت نشان ندادند) و او را نپوشاندند، ولی اکنون که مرده و همه از دیدنش نفرت دارند او را می‌پوشانند. 6)  در یک روز بارانی حضرت علی(علیه‌السلام) با پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در بقیع بودند که زنی سوار بر الاغ از آن‌جا عبور می‌کرد. ناگهان پای الاغ در چاله‌ای فرو رفت و زن از بالای آن به زیر افتاد. رسول خدا به سرعت روی خود را برگرداند. حاضران به رسول خدا گفتند این زن شلوار به تن دارد. حضرت سه بار فرمود: خداوند زنان شلوار پوش را رحمت کند. سپس فرمودند: ای مردم! شلوار را به عنوان پوشش برگزینید؛ چرا که از پوشاننده‌ترین لباس‌های شماست‌. و به‌وسیله‌ی آن از زنان خود به هنگام خروج آنان از منزل محافظت کنید. (البته باید توجه داشت که پیامبر، شلوار را به عنوان مکمل پوشش مطرح کردند، نه جایگزین پوشش!) 7) پیامبر فرموده اند:خدا مردانی را که شبیه زن می‏شوند و زنانی را که خود را شبیه مرد قرارمی‏دهند ، نفرین کرده است. 8) رسول خدا(ص) فرمودند:سه گروه، هرگز داخل بهشت نمی‌شوند :1- زنی که خود را درلباس وحرکات وامور دیگر شبیه مرد سازد  و... 9) امام علی علیه السلام می فرماید: بهترین لباس ؛ لباسی است که تو را از خدا به خود مشغول نسازد. 10)  در حدیث قدسی آمده است :به بندگانم بگوئیدبه لباس دشمنانم در نیایند و خود را شبیه دشمنان من نکنند که در این صورت آنها هم دشمنان من خواهند بود 11) پیامبر می فرمایند:خداوند شما را از عریان شدن نهی کرده است پس شرم کنید از فرشتگانی که همراه شما هستند همان گرامیانی که از شما جدا نمی شوند مگر هنگام قضای حاجت و خلوت کردن با همسر 12) از رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) پرسیدند: آیا در تنهایی می‌توانیم کشف عورت کنیم؟ حضرت جواب دادند: خداوند بیش از مردم سزاوار است که از او شرم شود.( سنن ابن ماجه ) 13)رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله)فرمودند: خداوند شما را از عریان شدن بازداشته است؛(بحار الانوار ج. 56) لذا از عریان شدن بپرهیزید.( سنن الترمذی )  14)حضرت علی(علیه‌السلام) می فرمایند: وقتی کسی عریان شود، شیطان به او نظر می‌اندازد و در او طمع می کند؛ پس خود را بپوشانید.( تهذیب )  15) پیامبر سه بار فرمود :خدایا ! زنان شلوار پوش را بیامرز . اى مردم ! شلوار بپوشید که شلوار پوشاننده ترین جامه‌‏هاى شماست و زنان خود را در موقعى که بیرون مى‏آیند با شلوار حفظ کنید 16)پیامبر فرمود: صیانت زن او را شادابتر و زیبایى‏اش را پایدارتر مى‏کند 17) پیامبر فرمود: غذائی بخور که خود می پسندی ولی لباسی بپوش که مردم می پسندند   18) در روایت است که برای پیامبر چند قواره پارچه آوردند پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن و قسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.( سنن أبی داود، ج 2) 19) رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند: هلاکت زنان امت من در دو چیز است: «طلا و لباس نازک‌‌».( شیخ مفید، امالی) 20) حضرت علی(ع) فرمودند: بر شما باد بر پوشیدن لباس ضخیم؛ چرا که هرکس لباسش نازک باشد، دینش نازک است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۹
MEYSAM ESMAEILI

تاریخچه حجاب در اسلام

حجاب به معنای پوشاندن بدن زن در برابر نامحرم از احکام ضروری دین اسلام است. در ادیان الهی دیگر از جمله آئین زرتشت، یهود و مسیحیت نیز این حکم با تفاوتهایی وجود دارد. در سرزمینی که اسلام در آن ظهور کرد زنان با صورتی گشاده و گریبانی چاک در معابر آمد و شد می کردند. برخی نویسندگان چنین اظهار نظر کرده اند که پوشش اسلامی نتیجه تعامل فرهنگی بین اعراب و ایرانیان و رومیان است و در نتیجه، اسلام نسبت به چگونگی حضور زن در برابر نامحرم قانونی خاص ندارد و آن چه امروز به صورت دستوری شرعی در آمده، مستندی شرعی ندارد. این مقاله به تحقیق درباره صحت و سقم این نظر می پردازد.

مقدمه

صرف نظر از مباحثی چون ادله حجاب، محدوده حجاب اسلامی، فلسفه آن و مباحث دیگر، یکی از مباحث لازم در این باره، بررسی پیشینه این حکم است; به این معنا که آیا اسلام خود قانون و دستور خاصی برای پوشش زنان در برابر مردان نامحرم ارائه داده است یا نه، رسم موجود بین بانوان مسلمان ریشه ای دیرینه دارد؟ ضرورت طرح این بحث از آن جا ناشی می شود که برخی مدعی شده اند: «ارتباط عرب با ایران از موجبات رواج حجاب در قلمرو اسلام شد» و معتقدند که «حجاب رایج میان مسلمانان عادتی است که از ایرانیان، پس از مسلمان شدنشان به سایر مسلمانان سرایت کرد». برخی دیگر نیز گفته اند: «حجاب از ملل غیر مسلمان روم و ایران به جهان اسلام وارد شده است». این مقاله در صدد کشف اثبات این مسئله است.

 

مفهوم شناسی

قبل از ورود به بحث لازم است معنای واژه حجاب و مقصود از حجاب بیان شود.

 

مفهوم لغوی حجاب

 

به گفته اهل لغت این واژه به صورت متعدی و به معنای در پرده قرار دادن به کار می رود. ابن درید می گوید: «حجبت الشیء. .. اذا سترته، و الحجاب: السِّتر...، احتجبت الشمس فی السحاب اذا تستترت فیه. حجاب، پوششی است که روی شیء را فرا می گیرد و حجاب یعنی پرده...، زمانی که خورشید در ابر فرو می رود عرب می گوید: احتجبت الشمس فی السحاب». فیومی این واژه را چنین توضیح می دهد:

 

حجب فعلی متعدی است و به معنای مانع شدن به کار می رود. به پرده، حجاب می گویند، زیرا مانع از دیدن است، و به دربان، حاجب گفته می شود، زیرا وی مانع از ورود افراد است. این واژه در اصل بر موانع جسمانی اطلاق می گردد، ولی برخی مواقع به موانع معنوی نیز حجاب گفته می شود.

 

از گفتار اهل لغت می توان نتیجه گرفت که در زبان عرب، حجاب به پوششی گفته می شود که مانع از دیدن شیئی پوشانده شده می شود. شهید مطهری نتیجه تحقیقات لغوی خود را درباره این واژه، چنین بیان می کند:

 

کلمه حجاب هم به معنی پوشیدن است و هم به معنی پرده و حاجب، بیشتر استعمالش به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش می دهد که پرده وسیله پوشش است و شاید بتوان گفت که به حسب اصل لغت هر پوشش حجاب نیست; آن پوشش حجاب نامیده می شود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.

 

این واژه در قرآن و حدیث نیز با عنایت به همین معنای لغوی به کار رفته و معنای خاصی پیدا نکرده است. شهید مطهری می فرماید:

 

در قرآن کریم در داستان سلیمان غروب خورشید را این طور توصیف می کند: «حتی توارت بالحجاب» یعنی تا آن وقتی که خورشید در پشت پرده مخفی شد. تعبیر حجاب با همین معنا در آیه 51 سوره شوری و نیز در آیه 53 سوره احزاب به کار برده شده است... . در دستوری که امیر المومنین(علیه السلام) به مالک اشتر نوشته است می فرماید: «فلا تطولن احتجابک عن رعیتک» یعنی در میان مردم باش کمتر خود را در اندرون خانه از مردم پنهان کن. حاجب و دربان تو را از مردم جدا نکند بلکه خودت را در معرض ملاقات و تماس مردم قرار ده.

 

مفهوم اصطلاحی حجاب

 

حجاب در علومی چون عرفان و طب و شاید دیگر علوم، اصطلاح خاصی دارد9اما در مسئله مورد بحث این نوشتار که مسئله ای فقهی است دارای معنای خاصی نیست. این واژه در فقه در معنای لغوی خود که همان پرده حائل میان دو چیز باشد به کار رفته و معنای جدیدی برای آن ایجاد نشده بود. در دوران متأخر این واژه معنای اصطلاحی خاصی پیدا کرده و به پوشش خاص زنان اطلاق شده است. شهید مطهری در این باره می فرماید:

 

استعمال کلمه حجاب در مورد پوشش زن اصطلاح نسبتاً جدیدی است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقها کلمه ستر که به معنی پوشش است به کار می رفته است. فقها چه در کتاب الصلوة10 و چه در کتاب النکاح11 که متعرض این مطلب شده اند کلمه ستر را به کار برده اند نه کلمه حجاب را. بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه همان کلمه پوشش را به کار می بردیم، زیرا چنان که گفتیم معنی شایع لغت حجاب، پرده است و اگر در مورد پوشش به کار برده می شود به اعتبار پشت پرده واقع شدن زن است و همین امر موجب شده که عده زیادی گمان کنند که اسلام خواسته است زن همیشه پشت پرده و در خانه محبوس باشد و بیرون نرود. پوشش زن در اسلام این است که زن در معاشرت خود با مردان بدن خود را بپوشاند و به جلوه گری و خود نمایی نپردازد. آیات مربوطه همین معنی را ذکر می کند و فتوای فقها هم مؤید همین مطلب است... در آیات مربوطه، لغت حجاب به کار نرفته است. آیاتی که در این باره هست چه در سوره مبارکه نور و چه در سوره مبارکه احزاب حدود پوشش و تماس های زن و مرد را ذکر کرده است بدون آن که کلمه حجاب را به کار برده باشد. آیه ای که در آن کلمه حجاب به کار رفته است مربوط است به زنان پیغمبر اسلام.

 

معنای اصطلاحی جدید این واژه، عبارت است از پوششی که زن در برابر نامحرمان باید استفاده کند و از جلوه گری و خود نمایی بپرهیزد. در این نوشتار نیز همین معنای اصطلاحی مورد نظر است، نه پرده نشینی زنان. تردیدی نیست که حجاب در این اندازه یکی از احکام مشترک ادیان ابراهیمی و از احکام ضروری اسلام بوده و همه طوایف اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند.

 

حجاب در ایران و روم باستان

در کتاب تاریخ تمدن می خوانیم:

پس از داریوش مقام زن خصوصاً در طبقه ثروتمندان تنزل پیدا کرد. زنان فقیر چون برای کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند آزادی خود را حفظ کردند، ولی در مورد زنان دیگر گوشه نشینی زمان حیض که بر ایشان واجب بود رفته رفته امتداد پیدا کرد و سراسر زندگی اجتماعی شان را فرا گرفت... . زنان طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنان اجازه داده نمی شد که آشکارا با مردان آمیزش کنند. زنان شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را و لو پدر یا برادرشان باشد ببینند در نقشهایی که از ایران باستان بر جای مانده هیچ صورت زن دیده نمی شود و نامی از ایشان به نظر نمی رسد.

 

 

شهید مطهری از سخنان جواهر لعل نهرو چنین استنباط می کند که او معتقد است که «رومیان نیز (شاید تحت تأثیر قوم یهود) حجاب داشته اند و رسم حرم سراداری نیز از روم و ایران به دربار خلفای اسلامی راه یافت».

 

 

 

پوشش زنان عرب قبل از اسلام

 

شواهد متعددی از قرآن حاکی از این نکته است که در جامعه عرب قبل از اسلام زنان برای حضور در اجتماع از پوشش مناسب و مطلوبی برخوردار نبودند. به همین دلیل همسران پیامبر ـ صلوات اللّه و سلامه علیه و آله ـ از متابعت آن الگو منع می شوند:

 

یا نِسَاء النَّبِی لَسْتُنَّ کَأَحَد مِّنَ النِّسَاء إِنِ اتَّقَیتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا* وَقَرْنَ فِی بُیوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیةِ الْأُولَی; ای همسران پیامبر شما مانند هیچ یک از زنان [دیگر ]نیستید اگر سر پروا دارید پس به ناز سخن مگویید تا آن که در دلش بیماری است طمع ورزد و گفتاری شایسته گویید. و در خانه هایتان قرار گیرید و مانند روزگار جاهلیت قدیم زینت های خود را آشکار مکنید.

 

دستورهای اصلاحی اسلام نسبت به پوشش زنان نیز حاکی از برخی نقص ها و کاستی ها در پوشش زنان آن دوره و فاصله آن با پوشش مورد سفارش اسلام است:

 

یا أَیهَا النَّبِی قُل لِّأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِینَ یدْنِینَ عَلَیهِنَّ مِن جَلَابِیبِهِنَّ ذَلِکَ أَدْنَی أَن یعْرَفْنَ فَلَا یؤْذَینَ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَّحِیمًا; ای پیامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوشش های خود را بر خود فروتر گیرند این برای آن که شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند [به احتیاط] نزدیک تر است و خدا آمرزنده مهربان است. همین نکته، از آیات سوره نور نیز که درباره آن ها بحث خواهد شد، فهمیده می شود. شأن نزول آیه 30 سوره نور اشاره ای به کیفیت پوشش قبل از دستور حجاب دارد. در این شأن نزول آمده است «کان النسا یتقنعن خلف آذانهن; زنان دنباله مقنعه خود را به پشت گوش های خود می انداختند» بنا بر این، گلو و بنا گوش آن ها هویدا بود. تاریخ پژوهان نیز این نکته را که زنان جزیرة العرب از حجاب مناسبی برخوردار نبودند، تأیید می کنند.

 

اکنون سخن در این است که این وضعیت به دنبال وضع قانون اسلامی مبنی بر ضرورت حجاب بر هم خورد.

 

 

 

حجاب در قرآن

 

مسئله حجاب در دو سوره از سوره های قرآن مطرح شده است. ابتدا این نکته به طور اجمال در سوره احزاب آیه 59 مطرح شده20، و سپس با تفصیل بیشتر در سوره نور آمده است:

 

و َقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ وَلَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاء بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیرِ أُوْلِی الْإِرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاء وَلَا یضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیعْلَمَ مَا یخْفِینَ مِن زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَی اللَّهِ جَمِیعًا أَیهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ; و به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را [از هر نامحرمی] فرو بندند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آن چه طبعاً از آن پیداست، و باید روسری خود را بر گردن خویش [فرو] اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [همکیش] خود یا کنیزانشان یا خدمت کاران مرد که [از زن ]بی نیازند یا کودکانی که بر عورت های زنان وقوف حاصل نکرده اند آشکار نکنند و پاهای خود را [به گونه ای به زمین ]نکوبند تا آنچه از زینت شان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان!همگی [از مرد و زن ]به درگاه خدا توبه کنید امید که رستگار شوید. وَ الْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَا یرْجُونَ نِکَاحًا فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ أَن یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَات بِزِینَة وَ أَن یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَّهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ; و بر زنان از کار افتاده ای که [دیگر ]امید زناشویی ندارند گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند [به شرطی که] زینتی را آشکار نکنند، و عفت ورزیدن برای آن ها بهتر است و خدا شنوای داناست.

 

در شأن نزول آیه 30 سوره نور « قل للمؤمنین یغضوا من أبصارهم ویحفظوا فروجهم...» جناب کلینی به سند خویش از سعد اسکاف نقل می کند که امام باقر(علیه السلام)فرمود:

 

جوانی از جماعت انصار در شهر مدینه با زنی روبه رو شد. در آن زمان زنان پوشش سر خود را پشت گوش های خود می انداختند [در نتیجه، بنا گوش و گردن ایشان هویدا بود. ]وقتی زن از کنار وی گذشت جوان سر را به عقب برگرداند و هم چنان که راه می رفت وی را نظاره می کرد و وارد کوچه ای شد و در حالی که به پشت سر خود نگاه می کرد به راه خود ادامه داد که صورتش به استخوان یا تکه شیشه ای که از دیوار بیرون زده بود برخورد کرد و شکست. وقتی آن زن از نظرش محو شد نگاه کرد و دید که بدن و لباسش خونین شد. [به خود آمد] و گفت: به خدا سوگند خدمت رسول خدا می رسم و او را از این مسئله خبر دار می کنم. پس خدمت رسول خدا شرفیاب شد. پیامبر از حال وی جویا شد و او جریان را به اطلاع آن جناب رساند. پس جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد: قل للمؤمنین یغضّوا من أبصارهم ویحفظوا فروجهم ذلک أزکی لهم إنّ الله خبیرٌ بما یصنعون.

 

سیوطی نیز این شأن نزول را به نقل از ابن مردویه از امام علی(علیه السلام)نقل کرده است.22 از این شأن نزول می توان استنباط کرد که اولین آیاتی که در تشریع حجاب و بیان محدوده نظر نازل شده، همین آیات سوره نور است.

 

گزارش های تاریخی حاکی از آن است که مسلمانان بعد از نزول این آیات، رویه متفاوتی را پیش گرفتند و با شنیدن این آیات به ضرورت ایجاد تغییرات و دگرگونی هایی در چگونگی پوشش زنان پی بردند و به همین دلیل بعد از نزول این آیات، زنان با پوشش های متفاوتی در اجتماع حاضر می شدند. مثلا طبری (244ـ310 ق) در تفسیر خود آورده است:

 

عن عائشه زوج النبی(صلی الله علیه وآله) انّها قالت یرحم الله النساء المهاجرات الاول لما انزل الله«ولیضربنّ بخمرهنّ...» شققن اکثف مروطهن فاختمرن به; رحمت خدا بر زنان مهاجر پیشگام باد که هنگامی که خداوند فرمان حجاب را نازل فرمود، ضخیم ترین پوشش های پشمین خود را برش داده و با آن سر و گردن خود را پوشاندند.

 

سیوطی (849ـ911 ق) نیز به سند خود از ام سلمه نقل می کند که بعد از نزول آیه «یدنین علیهن من جلابیبهن» زنان انصار از منازلشان با پوشش های مشکی خارج می شدند به گونه ای که به نظر می رسید بر سر ایشان کلاغی نشسته است.24 به گفته سیوطی این گزارش ذیل آیه «ولیضربن بخمرهن» از سوره نور نیز در جوامع روایی متعددی نقل شده است.25 در کلام دیگری آمده است که نزد عایشه از برتری زنان قریش سخن به میان آمد. او گفت زنان قریش صاحبان فضیلت اند اما به خدا قسم من در پای بندی به کتاب خدا و ایمان به قرآن کسی را برتر از زنان انصار ندیدم. وقتی آیه «ولیضربنّ بخمرهنّ علی جیوبهنّ» نازل شد و مردان این آیه را در خانه ها بر زنان خود خواندند، بعد از آن هر یک از آن زنان با لباس خود، سر و کناره های صورتش را می پوشاند. آنان وقتی صبح پشت سر رسول خدا به نماز ایستادند سر و گردن خود را پوشانده بودند به گونه ای که خیال می کردی بر سر آن ها کلاغ نشسته است.

 

از آنچه گذشت معلوم می شود که برداشت مردم از این آیات، ضرورت تجدید نظر در چگونگی حضور زنان در اجتماع و بین نامحرمان بود.

 

فقها و مفسران نیز مفاد این آیات را وجوب پوشش خاص برای زنان در برابر مردان نامحرم دانسته اند. در محدوده دلالت آیات،  و  سوره احزاب نیز بین مفسران اختلاف است.

 

 

 

تاریخ نزول سوره احزاب و نور

 

به اتفاق دانشمندان علوم قرآن سوره های نور و احزاب از سوره های مدنی قرآن هستند. بر اساس نقل بسیاری از دانشمندان علوم قرآن سوره احزاب که متعرض حوادث سال پنجم هجری است چهارمین یا پنجمین سوره ای است که در مدینه بر پیامبر اکرم ـ صلوات الله و سلامه علیه ـ نازل شد و سوره نور نیز بعد از سوره نصر که بعد از صلح حدیبیه [سال ششم هجری] و قبل از فتح مکه [ماه رمضان سال هشتم ]در مدینه بر پیامبر نازل شده است.

 

محققان تاریخ اسلامی نیز معتقدند که سوره نور به طور تقریبی در سال هشتم هجری آغاز شد، زیرا این سوره بعد از سوره نصر که در سال هشتم نازل شد و در تاریخ نقل شده که پیامبر بعد از این سوره دو سال در قید حیات بود و سوره نور بعد از سوره احزاب که نزول آن از آغاز سال پنجم شروع شد، نازل شده است. به روایت ابن عباس چندین سوره بین زمان نزول سوره نور و احزاب فاصله شده است.

 

 

 

شواهد روایی

 

شواهد روایی متعددی نیز گویای این نکته اند که حجاب در زمان رسول خدا واجب شد و آن جناب با کسانی که خود را با وضعیت جدید وفق نداده بودند و هنوز از پوشش مرسوم گذشته استفاده می کردند برخورد می کرد و تذکر می داد.

 

در روایاتی از سوی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) محدوده حجاب بیان شده است. به عنوان نمونه در روایتی آمده است که نمایان ساختن تمام بدن برای زوج رواست و سر و گردن را می توان در برابر پسر و برادر آشکار کرد، اما در برابر نا محرم باید از چهار پوشش استفاده کرد: پیراهن (درع)، روسری (خمار)، پوششی وسیع تر از روسری که بر روی سینه می افتد (جلباب) و چادر (ازار)

 

شیخ صدوق به سند خود از امام صادق(علیه السلام) و آن حضرت از پدران خود از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) نقل می کنند که آن حضرت فرمود:

 

روا نیست زنی که به دوران عادت ماهانه بلوغ رسیده موی جلوی سر و گیسوان خود را آشکار کند.

 

در روایت دیگریآمده است که برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) چند قواره پارچه آوردند. پیامبر قواره ای را به یکی از یاران خود داد و به او فرمود که این را دو قسمت کن: قسمتی را برای خود جامه کن وقسمت دیگر آن را به همسرت بده تا برای خود روسری کند. بعد به وی فرمود: به همسرت بگو برای این پارچه آستری فراهم کند تا بدن وی از زیر آن نمایان نباشد.

 

هم چنین در روایتی آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) با جابر بن عبدالله انصاری به خانه فاطمه((علیها السلام)) رفتند. پیامبر اجازه ورود خواست و فرمود من و کسی که همراه من است وارد شویم. فاطمه فرمود: روسری بر سر ندارم پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: قسمت اضافه روپوش خود را بر سر خود بگیر و بعد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و جابر بر حضرت زهرا وارد شدند.

 

برخی روایات نشان می دهد زنانی که خود را با وضع جدید تطبیق نداده بودند مورد اعتراض قرار می گرفتند. عایشه می گوید: دختر عبدالله بن طفیل که برادر مادری من بود در حالی که زینت کرده بود به خانه ام آمد. در همان هنگام پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیز وارد شد و هنگامی که او را دید از او روی برگرداند. عایشه گفت یا رسول الله این دختر، بردار زاده من و خردسال است! پس پیامبر فرمود: هنگامی که زن به دوران عادت ماهانه رسید بر او جایز نیست که جز روی خود موضع دیگری را نمایان کند.

 

در گزارش دیگری نیز عایشه می گوید که اسماء دختر ابی بکر در حالی که پوششی نازک بر تن داشت بر پیامبر(صلی الله علیه وآله)وارد شد. پیامبر(صلی الله علیه وآله)از وی روی گرداند و به وی فرمود: ای اسماء! وقتی زن به سنی رسید که عادت ماهانه برای او اتفاق می افتد جایز نیست که جز صورت و دست وی تا قدری بالای مچ در معرض دید دیگران قرار گیرد.

 

قبل از غزوه طائف دو نفر که عموم مردم «غیر اولی الاربه; مردی که از زن بی نیاز است.» به حساب می آوردند جمال و وضع ظاهری زنی از اهالی طائف را تعریف می کردند که چنین و چنان است. پیامبر(صلی الله علیه وآله)سخن ایشان را شنید و درباره این دو نفر فرمود: می بینم که شما دو نفر به زنان تمایل دارید (غیر أولی الأربه نمی باشید) آن گاه دستور داد آن دو را به محلی به نام «عرایا» تبعید کردند این قضیه حاکی از آن است که قبل از فتح طائف که در شوال سال هشتم هجری اتفاق افتاد مسئله حجاب و رعایت حریم زنان مطرح بوده است.

 

این روایات اگر چه از نظر سند و دلالت نیازمند بررسی است، اما روی هم رفته حاکی از این موضوع است که حجاب قبل از آن که بین مسلمانان و ایرانیان یا رومیان ارتباطی بر قرار شود، تشریع شده و پشتوانه ای دینی داشته است و چنین نبود که پس از تعامل با دیگر ملل، بین مسلمانان پیدا شده باشد.

زمان بر قراری ارتباط میان اسلام و ایران و روم

 

سر آغاز ارتباط ایرانیان و رومیان با اسلام به زمانی باز می گردد که رسول خدا ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ تصمیم گرفت دعوت خویش را گسترش داده و ایران و روم و ملل دیگر را به اسلام دعوت نماید. بر اساس گزارش های تاریخی، پیامبر ـ علیه آلاف التحیة و الثناء ـ در سال ششم هجری برای حاکمان ایران و روم نامه نگاری و دعوت خویش را از ایشان آغاز کرد. البته این مرحله، ارتباطی برقرار نشد و ارتباط ایرانیان با مسلمانان تا زمان خلیفه دوم در همین حد باقی ماند و در دوره حکومت خلیفه دوم که مسلمانان ایران را فتح کردند ارتباط تنگاتنگی میان آن ها به وجود آمد و زمینه تأثیر گذاری ها و تعامل فرهنگی فراهم شد. ارتباط میان رومیان و مسلمانان نیز به همین دوران باز می گردد.

 

با مقایسه ای سطحی میان تاریخ نزول آیات حجاب و تشریع حجاب در اسلام و زمان پیدایش ارتباط میان مسلمانان عرب و دیگر ملل، نادرستی پندار تسرّی حجاب از سایر ملل به اسلام عیان می گردد.

 

 

پرده نشینی

 

ممکن است کسانی که مدعی شده اند که حجاب از ایران و روم بین اعراب مسلمان راه یافته، مقصودشان از حجاب پرده نشینی زنان باشد. شهید مطهری بعد از تخطئه این ادعا که حجاب از ایران یا جای دیگری به اسلام وارد شده باشد و ارائه شواهد مختصری بر این امر، می فرماید:

 

فقط بعدها بر اثر معاشرت اعراب مسلمان با تازه مسلمانان غیر عرب، حجاب از آن چه در زمان رسول اکرم وجود داشت شدیدتر شد نه این که اسلام اساساً به پوشش زن هیچ عنایتی نداشته است.

 

البته برخی سخت گیرهای از جانب خلیفه دوم، حتی در زمان حیات رسول خدا(صلی الله علیه وآله)گزارش شده که در برخی موارد با عکس العمل برخی زنان رسول خدا رو به رو شده است. صحت و سقم این گزارش ها و در مرحله بعد یافتن منشأ این طرز فکر امری در خور بررسی و پژوهش است. بعید نیست که سخنان ویل دورانت و جواهر لعل نهرو ـ در ابتدای نوشته نقل شد ـ صرفاً ناظر به پرده نشینی زنان باشد و به ستر و پوشش آنان عنایتی نداشته اند.

 

برخی محققان نیز منکر پشتوانه دینی برای نقاب زدن و برقع بر چهره افکندن شده اند و آن را رسمی دانسته اند که از دیگر ملل وارد فرهنگ اسلامی شده، البته این خود نیازمند تحقیقی مستقل است.

 

نتیجه گیری

 

اگر چه رسم حجاب در بین اقوام غیر عرب مرسوم بوده است اما حجاب در بین زنان عرب نشأت گرفته از اقوام دیگر نیست. حکم حجاب به طور واضح در سال هشتم هجری نازل شد و این زمانی بود که هنوز اسلام از جزیرة العرب پای بیرون نگذاشته بود و به دنبال آن، زنان مسلمان عرب از این دستور پیروی کردند. در دو سال باقیمانده از عمر رسول خدا گزارش هایی موجود است که آن جناب با کسانی که هنوز خود را با وضعیت جدید تطبیق نداده بودند برخورد می نمود.

 

 

 

 

 

اقسام حجاب در قرآن

در قرآن مجید بیش از ده آیه در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرم وجود دارد.

یکی از این آیات، آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما» (ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.)

جلاب به معنای یک پوشش سراسری است؛ یعنی زن باید همه اندامش پوشیده باشد تا همچون گلی لطیف از دسترس هوسرانان مصون و محفوظ باشد.

در سوره نور آیه 31 نیز مفصلا در مورد حجاب و حرمت نگاه به نامحرمان سخن به میان آمده است.

مفهوم و ابعاد حجاب در قرآن

حجاب در لغت به معنای مانع، پرده و پوشش آمده است. استعمال این کلمه، بیشتر به معنی پرده است. این کلمه از آن جهت مفهوم پوشش میدهد که پرده، وسیلهی پوشش است، ولی هر پوششی حجاب نیست؛ بلکه آن پوششی حجاب نامیده میشود که از طریق پشت پرده واقع شدن صورت گیرد.

حجاب، به معنای پوشش اسلامی بانوان، دارای دو بُعد ایجابی و سلبی است. بُعد ایجابی آن، وجوب پوشش بدن و بُعد سلبی آن، حرام بودن خودنمایی به نامحرم است؛ و این دو بُعد باید در کنار یکدیگر باشد تا حجاب اسلامی محقق شود؛ گاهی ممکن است بُعد اول باشد، ولی بُعد دوم نباشد، در این صورت نمیتوان گفت که حجاب اسلامی محقق شده است.

اگر به معنای عام، هر نوع پوشش و مانع از وصول به گناه را حجاب بنامیم، حجاب میتواند اقسام و انواع متفاوتی داشته باشد. یک نوع آن حجاب ذهنی، فکری و روحی است؛ مثلاً اعتقاد به معارف اسلامی، مانند توحید و نبوت، از مصادیق حجاب ذهنی، فکری و روحی صحیح است که میتواند از لغزشها و گناههای روحی و فکری، مثل کفر و شرک جلوگیری نماید.

علاوه بر این، در قرآن از انواع دیگر حجاب که در رفتار خارجی انسان تجلی میکند، نام برده شده است؛ مثل حجاب و پوشش در نگاه که مردان و زنان در مواجهه با نامحرم به آن توصیه شدهاند.

هدف و فلسفه حجاب

هدف اصلی تشریع احکام در اسلام، قرب به خداوند است که به وسیله‌ی تزکیه‌ی نفس و تقوا به دست میآید:

إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ (حجرات؛13) بزرگوار و با افتخارترین شما نزد خدا با تقواترین شماست.

 

-=هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ إِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ؛

اوست خدایی که میان عرب امّی (قومی که خواندن و نوشتن هم نمیدانستند) پیغمبری بزرگوار از همان قوم برانگیخت، تا بر آنان وحی خدا را تلاوت کند و آنها را (از لوث جهل و اخلاق زشت) پاک سازد و کتاب سماوی و حکمت الهی بیاموزد؛ با آن که پیش از این، همه در ورطه‌ی جهالت و گمراهی بودند.=-

از قرآن کریم استفاده میشود که هدف از تشریع حکم الهی، وجوب حجاب اسلامی، دست‌یابی به تزکیه‌ی نفس، طهارت، عفت و پاکدامنی است. آیاتی همچون:

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِکَ أَزْکى لَهُمْ؛ ای رسول ما مردان مؤمن را بگو تا چشمها از نگاه ناروا بپوشند و فروج و اندامشان را محفوظ دارند، که این بر پاکیزگی جسم و جان ایشان اصلح است.

 

 

حجاب چشم

قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ (نور؛30) ای رسول ما به مردان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.

 

قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ(نور؛31) ای رسول به زنان مؤمن بگو تا چشمها را از نگاه ناروا بپوشند.

 

حجاب در گفتار

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب گفتاری زنان در مقابل نامحرم است:

فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ(احزاب؛32) پس زنهار نازک و نرم با مردان سخن نگویید؛ مبادا آن که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد.

 

حجاب رفتاری

نوع دیگر حجاب و پوشش قرآنی، حجاب رفتاری زنان در مقابل نامحرم است. به زنان دستور داده شده است به گونهای راه نروند که با نشان دادن زینتهای خود باعث جلب توجه نامحرم شوند

وَ لا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ ما یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ(نور؛31) و آن طور پای به زمین نزنند که خلخال و زیور پنهان پاهایشان معلوم شود.

از مجموع مباحث طرح شده به روشنی استفاده میشود که مراد از حجاب اسلامی، پوشش و حریم قایل شدن در معاشرت زنان با مردان نامحرم در انحای مختلف رفتار، مثل نحوه‌ی پوشش، نگاه، ‌حرف زدن و راه رفتن است.

بنابراین، حجاب و پوشش زن نیز به منزله‌ی یک حاجب و مانع در مقابل افراد نامحرم است که قصد نفوذ و تصرف در حریم ناموس دیگران را دارند. همین مفهوم منع و امتناع در ریشه‌ی لغوی عفت نیز وجود دارد؛

حجاب و عفت

دو واژه‌ی «حجاب» و «عفت» در اصل معنای منع و امتناع مشترکاند. تفاوتی که بین منع و بازداری حجاب و عفت است، تفاوت بین ظاهر و باطن است؛ یعنی منع و بازداری در حجاب مربوط به ظاهر است، ولی منع و بازداری در عفت، مربوط به باطن و درون است؛ چون عفت یک حالت درونی است، ولی با توجه به این که تأثیر ظاهر بر باطن و تأثیر باطن بر ظاهر، یکی از ویژگی‌های عمومی انسان است؛ بنابراین، بین حجاب و پوشش ظاهری و عفت و بازداری باطنی انسان، تأثیر و تأثّر متقابل است؛ بدین ترتیب که هرچه حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر باشد، این نوع حجاب در تقویت و پرورش روحیه‌ی باطنی و درونی عفت، تأثیر بیش‌تری دارد؛ و بالعکس هر چه عفت درونی و باطنی بیش‌تر باشد باعث حجاب و پوشش ظاهری بیش‌تر و بهتر در مواجهه با نامحرم میگردد.

حجاب زنان سالمند

قرآن مجید به شکل ظریفی به این تأثیر و تأثّر اشاره فرموده است. نخست به زنان سالمند اجازه میدهد که بدون قصد تبرّج و خودنمایی، لباسهای رویی خود، مثل چادر را در مقابل نامحرم بردارند، ولی در نهایت میگوید: اگر عفت بورزند، یعنی حتی لباسهایی مثل چادر را نیز بر ندارند، بهتر است.

وَ الْقَواعِدُ مِنَ النِّساءِ اللاَّتِی لا یَرْجُونَ نِکاحاً فَلَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ أَنْ یَضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیْرَ مُتَبَرِّجاتٍ بِزِینَةٍ وَ أَنْ یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.(نور؛60)

علاوه بر رابطه‌ی قبل، بین پوشش ظاهری و عفت باطنی، رابطه‌ی علامت و صاحب علامت نیز هست؛ به این معنا که مقدار حجاب ظاهری، نشانهای از مرحله‌ی خاصی از عفت باطنی صاحب حجاب است. البته این مطلب به این معنا نیست که هر زنی که حجاب و پوشش ظاهری داشت، لزوماً از همه‌ی مراتب عفت و پاکدامنی نیز برخوردار است.

آیا حجاب مانع همه بزهکاری های اجتماعی است؟

با توجه به همین نکته، پاسخ این اشکال و شبهه‌ی افرادی که برای ناکارآمد جلوه دادن حجاب و پوشش ظاهری، تخلفات بعضی از زنان با حجاب را بهانه قرار میدهند آشکار میگردد؛ زیرا مشکل این عده از زنان، ضعف در حجاب باطنی و فقدان ایمان و اعتقاد قوی به آثار مثبت حجاب و پوشش ظاهری است و قبلاً گذشت که حجاب اسلامی ابعادی گسترده دارد و یکی از مهم‌ترین و اساسی‏ترین ابعاد آن، حجاب درونی و باطنی و ذهنی است که فرد را در مواجهه با گناه و فساد، از عقاید و ایمان راسخ درونی برخوردار می‌کند؛ و اساساً این حجاب ذهنی و عقیدتی، به منزلهی سنگ بنای دیگر حجابها، از جمله حجاب و پوشش ظاهری است؛ زیرا افکار و عقاید انسان، شکل دهنده‌ی رفتارهای اوست.

البته، همانگونه که حجاب و پوشش ظاهری، لزوماً به معنای برخورداری از همه‌ی مراتب عفاف نیست، عفاف بدون رعایت پوشش ظاهری نیز قابل تصور نیست. نمیتوان زن یا مردی را که عریان یا نیمه عریان در انظار عمومی ظاهر میشود عفیف دانست؛ زیرا گفتیم که پوشش ظاهری یکی از علامتها و نشانههای عفاف است، و بین مقدار عفاف و حجاب، رابطه‌ی تأثیر و تأثّر متقابل وجود دارد. بعضی نیز رابطه‌ی عفاف و حجاب را از نوع رابطه‌ی ریشه و میوه دانسته‌اند؛ با این تعبیر که حجاب، میوه‌ی عفاف، و عفاف، ریشه‌ی حجاب است. برخی افراد ممکن است حجاب ظاهری داشته باشند، ولی عفاف و طهارت باطنی را در خویش ایجاد نکرده باشند. این حجاب، تنها پوسته‌ و ظاهری است. از سوی دیگر، افرادی ادعای عفاف کرده و با تعابیری، مثل «من قلب پاک دارم، خدا با قلب‌ها کار دارد»، خود را سرگرم می‌کنند؛ چنین انسانهایی باید در قاموس اندیشه‌ی خود این نکته‌ی اساسی را بنگارند که درون پاک، بیرونی پاک می‌پروراند و هرگز قلب پاک، موجب بارور شدن میوه‌ی ناپاکِ بی‌حجابی نخواهد شد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۸
MEYSAM ESMAEILI

وصیت‏نامه شهیدان پیرامون امر به معروف و نهى از منکر

شهید خدابخش ضیائى

 امر به معروف و نهى از منکر یادتان نرود که اگر در فکرش نباشید، دشمن بر شما مسلط مى‏شود و بر شما ستم مى‏کند؛ پس کارى نکنید که عذاب الهى بر شما نازل شود.

 

 شهید اصغر دهقان سهروفیروزانى

برادران و خواهران به مسأله خودسازى و مبارزه با نفس، اهمیت بدهید و در این جبهه هم حضور داشته باشید و سعى کنید امر به معروف و نهى از منکر را با زبان و شمشیر انجام دهید؛ همان‏طور که قیام امام حسین هم به خاطر همین بود.

 

شهید حسین قربانى

برادرم و خواهرم! پس بمیران نفست را قبل از اینکه بمیرى و محاسبه کن نفست را قبل از آن که به حسابت رسیدگى کنند و در آخر به مسأله بسیار مهم اشاره مى‏کنم و آن امر به معروف و نهى از منکر است که به قول على7 اگر امر به معروف و نهى از منکر نبود، زمین اهلش را در خودش فرو مى‏برد و از شما مى‏خواهم که با بیان دردها و اندیشه‏هاى درون خود و اگر نقاط مبهمى را مشاهده نمودید، این بنده حقیر را حلال کنید و از شما التماس دعا دارم؛ امید است در نیمه راه، خود را نبازیم و اسیر هواهاى نفسانى نگردیم و عمل کنیم بدان‏چه که مى‏گوییم.

 

 شهید حسینعلى قدیرى

وصیت من به تمام برادران و خواهران این است که اول هدف خود را کامل کنند و براى رضاى خدا کارى انجام دهند که واجب تر از همه آنها گوش به فرمان امام امت خمینى بت‏شکن باشد.

مبارزه با هواى نفس را فراموش نکنند و امر به معروف کنند، همان‏طورى که امام على7 مى‏فرمایند لا تترکواالامر بالمعروف و النهى عن المنکر فیولى علیکم اشرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم:

امر به معروف و نهى از منکر را ترک نکنید که اگر ترک کردید، اشرار شما بر شما چیره مى‏شوند، پس از آن شما براى دفع آنها دعا مى‏کنید، ولى به اجابت نمى‏رسد.

 

شهید حسن داورى

امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید که از ارکان اصلى دین است و ترک آن گمراهى بزرگ، سعى کنید با عمل آن مردم را امر به معروف کنید نماز را سروقت و به جماعت بخوانید که در قیامت و روز حساب اول از نماز پرسیده مى‏شود.

 

شهید عباس قاضى زاهدى

و در این شب‏نشینى‏ها و جلسات که مى‏نشینید، به جاى این حرف‏هاى اختلاف‏آمیز، صحبت از دوستى و محبت بزنید و همدیگر را در مسایل و احکام شرعیه، امر به معروف و نهى از منکر کنید.

 

شهید حبیب‏الله رجبیان

همیشه پیرو امام و دوستار روحانیت باشید و به نماز و روزه و امر به معروف، اهمیت بدهید به نمازهاى جماعت بروید و همیشه حق بگویید، اگر چه به ضرر شما باشد و همیشه به فکر مرگ و قیامت باشید و از خدا غافل نباشید در هر صورت فعلاً وظیفه شما سنگین است، کارى کنید که خدا از شما راضى باشد.

 

شهید بهروز صابرى

اى امت حزب‏الله! امر به معروف و نهى از منکر را که از واجبات دین اسلام است، را فراموش نکنید از یکى از معصومین نقل شده است المؤمن مرأت المؤمن؛ مؤمن آئینه مؤمن دیگر است یعنى اینکه مومنین باید مانند آئینه باشند براى یکدیگر، اگر عیبى از هم دیدند به هم تذکر دهند و مسیر درست را به آنها نشان دهند.

 

شهید غلامرضا صادقى

امر به معروف و نهى از منکر است که این دو از همه کمتر در این مملکت عملاً انجام شده، من حقیر عاجزانه از شما مى‏خواهم که نهى از منکر و امر به معروف کنید و اگر خلافى دیدید، نروید و براى دیگران بگویید. خلاف را براى خود خلاف‏کار بگویید که اوست خلاف‏کار و شما هم مرتکب گناهى بزرگ نخواهید شد.

 

شهید على‏اکبر عسگرى فروشانى

دوستان و آشنایانم و برادران دینى‏ام! این‏طور نباشد که وظیفه فرعى، اسلام (نماز، روزه)... را انجام دهید و بعضى از موارد را (جهاد، امر به معروف و نهى از منکر و)... را به ورطه فراموشى بسپارید.

 

 

 

شهید عزت‏الله حقانى

پس اگر به ضد انقلابى بر خوردید که دارد بر علیه این امام عزیز و این انقلاب تهمت مى‏زند، سعى کنید اول نهى از منکر کنید و بعد آن را به سر عقل آورید که یک کار بسیار بزرگى در راه اسلام عزیز انجام داده‏اید؛ اگر این انقلاب مشکلاتى دارد، باید تحمل آن را داشته باشید.

 

شهید صفدرى

ما به عنوان یک مسلمان، واجب مى‏دانیم امر به معروف کنیم و نهى از منکر؛ اگر شماها کنار نشستید دیگر جوابى در مقابل این همه خون‏هاى به ناحق ریخته شده ندارید به خدا بدهید؛ باید در صحنه حاضر باشید و به تکالیف اسلامى خود انجام وظیفه کنید و اسلام و انقلاب اسلامى را یارى نمایید.

 

شهید على محمدفخارى

اى دوستان! امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید، چون که نهى از منکر و امر به معروف انسان‏ها را از خطا و اشتباه دور مى‏کند.

شهید رضا سلیمانى

و سعى کنید به دیگر خواهران که حجاب اسلامى را رعایت نمى‏کنند، امر به معروف کنید و زینب‏وار زندگى کنید و پیام مرا به تمام ملت برسانید.

 

شهید فرهاد رنجکش

بیشتر قرآن بخوانید و به آن عمل کنید و نهج‏البلاغه این اثر ارزنده حضرت على و اثرات و کتاب‏هاى نویسندگان اسلامى را به دقت مطالعه کنید و امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید.و هدف انقلابمان تنها اجراى قسط و عدل و پیاده کردن اصل امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى مى‏باشد؛ چون هدف شریف و ارزنده است؛ پس باید همه‏چیز خود را در راه احیاء این هدف فدا کنیم؛ همچنان‏که امام حسین روز عاشورا همه‏چیز خود را فداى اسلام کرد.

 

شهید یدالله سفیدکار

امر به معروف و نهى از منکر را به عنوان یک دستور اسلامى و انسانى، قبول کرده و جهت رشد و آگاهى هر چه بیشتر جامعه اسلامى بکوشید.

خواهرانم! امر به معروف و نهى از منکر کنید.

 

 

 

 

شهید مهدى صفدرى

شما اى خواهرانم! همچون زینب پیام مظلومیت حسین را بر دوش کشید و حجاب را زبور خود قرار دهید. از شما خواهران تقاضا دارم که با حجاب اسلامى، در بیرون ظاهر شوید تا الگویى براى جامعه اسلامى باشید؛ شما مى‏توانید با حجاب خود، پشت ابرقدرت‏ها را به خاک بمالید؛ از شما مى‏خواهم از شایعه‏پراکنى که در بین زنان وجود دارد، جلوگیرى کنید.

و امر به معروف و نهى از منکر را از یاد مبرید.

 

شهید مهدى شریعتى‏نیا

دیگر وصیت مى‏کنم که امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید که اگر به این مسأله عمل نکنید با افراد مشرک در یک سطح هستید.

باید امر به معروف و نهى از منکر را در عمل پیاده کنیم که اگر این عمل پیاده شود، جامعه اصلاح مى‏شود.

 

 شهید محمدعلى (حسین) حججى

 و زبان را که وسیله‏اى است براى انجام یکى از بزرگترین فرائض و واجبات الهى یعنى امر به معروف و نهى از منکر به کار بیندازید.

 

 شهید محمد عادل‏نیا نجف‏آبادى

 انتقاد و پیشنهاد سازنده را مطرح کنید و امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید.

 

 شهید محمدتقى(رضا) سلیمانى

 امر به معروف و نهى از منکر کنید که جامعه اسلامى در پناه امر به معروف و نهى از منکر اصلاح مى‏شود.

 

 شهید محمد اکبر نژاد

امر به معروف و نهى از منکر را فراموش نکنید و بدانید که همیشه در محضر خدایید و امامان شاهد اعمال شمایند.

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۳
MEYSAM ESMAEILI